داستان بازی Nobody Wants To Die بسیار به نامش نزدیک است و شاکلهی اصلی آن با نامی که سازندگانش برای این اثر انتخاب کردهاند بسیار هماهنگ است. این اثر یک جامعه از آیندهی جوامع بشری را به تصویر میکشد. جهانی که در آن ثروتمندان برای فرار از مَرگ، آگاهی و وجود خود را به بدنهای جوان تر منتقل کرده و اینگونه عملاً تا ابد و برای همیشه زندگی میکنند.
این آینده حال و هوایی شبیه آثار جنایی نوآر که فضای دهه ۲۰ میلادی آمریکا را نشان میدهند را دارا بوده با این تفاوت که در این اثر ماشینها پرواز میکنند و ساختمانها به طور باورنکردنی مرتفع و بلند هستند. یشتر شبیه تصوری است که اکثریت در قدیم برای آیندهی جهان و بشریت متصور میشدند. شاید بتوان گفت ترکیبی از مدرنیتهی سایبرپانکی و آمریکای کلاسیک. شما در طول بازی وقت خود را صرف تصمیم گیری های مختلف و سعی در یافتن هویت اصلی قاتل میکنید.
اما پایان بندیهای داستان بازی Nobody Wants To Die بدون جوابی واضح و آشکار هستند. در واقع بازی به شما پاسخ میدهد، اما نه به طور کاملا واضح، صریح و ساده. با خواندن این نوشتار میتوانید بیشتر متوجه شوید که دقیقا چه اتفاقی در ویران شهرِ نیویورک رخ میدهد.
هسته و طرح کلی داستان بازی
اساس داستان بازی Nobody Wants To Die دربارهی کارگاهی به نام James است که هم سعی در افشا کردن هویت قاتل Edward Green دارد و هم سر درآوردن و کشف کردن توطئههای شیطانی فردی که دست به قتل اشخاص مهم نیویورک میزند. الزام پاسخ به این اسرار و معما ها یکسان است و تفاوتی نمیکند که شما با کدام یک از پایان بندیها مواجه شده و آن را تجربه میکنید. پس بهتر است در این مقاله ابتدا به این موارد بپردازیم.
قاتل کیست؟
در طول داستان بازی با فردی که به عنوان غریبه و با صدایی عجیب و مرموز شناخه میشود تماس برقرار خواهید کرد که بیشتر از آنچه که به نظر میرسد میداند و اطلاعات دارد. به نظر میسد او در پشت پرده چندین قتل یا حداقل قتل Edward Green، اولین پروندهای که در ابتدای بازی به دست James میرسد، نقش داشته باشد.
بازی Nobody Wants To Die سعی میکند که قابلیت ها و توانایی های ظاهراً جادویی و عجیب این غریبه یا قاتل را با این ادعا که او Ichorite (جایی که در جهان بازی آگاهی افراد و مردم در آن ذخیره میشود) افراد را هک کرده و اینگونه این قدرتها را به دست آورده است توجیه کند. اما جواب و واقعیت فراتر از این ها است. حقیقت امر این است که در واقع هیچ غریبهای در کار نیست و این یک وَهم و خیال باطل و توهمی است که James به خاطر از هم پاشیدگی روانَش تجربه میکند.
شما میبینید که James در یک تصادف قطار کشته میشود اما توسط اداره پلیس به او یک بدن جدید اهدا میشود. با این حال او در هماهنگ ساختن خود با این بدن جدید دچار مشکلاتی است و همان طور که در طول بازی دیده میشود دچار وَهم و توهمات زیادی است که غریبه تنها یکی از آنها است.
James تنها کسی نیست که از صدای قاتل متاثر است چندین شخصیت دیگر هم نیز همین صدا را میشوند. هرچند که ممکن است برای هر فردی متفاوت باشد. Edward Green نیز از جمله افرادی است که این صدا را میشنود، چرا که او تا کنون بیش از پنج بار جسم و بدن خود را تعویض کرده و این اتفاق سبب شده است که او به مُسِن ترین فرد در جهان بدل شده باشد.
در واقع هیچکس Edward Green را به قتل نرسانده بلکه او دست به خودکشی زده است. ضوابِط و شواهدی که در محل جرم کشف شده است نشان میدهد که او برای نجات جان خود التماس کرده است. ولی اکنون ما میدانیم که اون با خودش صحبت میکرده زیرا دههها از روانپریشی و پاشیدگی ذهنی رنج میبرده است.
اهداف Edward Green چه بود؟
در واقع مغز متفکر و پشت پردهی همه چیز Edward Green بوده است. اما او سعی در به دست آوردن چه چیزی داشت؟ وی بعد از چندین زندگی که تجربه کرده بود متوجه شده بود که سیستم و حاکمیت نمیتواند برای مدت طولانی خود را حفظ کرده و دَوام بیاورد. نه تنها به این علت که تعداد شورش های بر پا شده در میان عوام مردم عادی جامعه زیاد شده بود همچین به خاطر افزایش تعداد موارد روانپریشی و از هم گسیختگی در میان افراد.
این همان دلیلی بود که او بخاطرش افراد شاخص نیویورک را به قتل میرساند آنها را از صحنه محو میکرد. او قصد داشت تا بشریت را بیشتر به این فکر فرو ببرد که نیازی به فریب دادن و دوری از مرگ نیست و باید به این وسواسِ تمایل به جاودانگی پایان داد و مرگ را پذیرفت. مشخص و واضح نیست که این برنامه کاملا توسط خود او طراحی شده یا صدای غریبه نیز او را راهنمایی کرده است. او همچنین زهر و سمی نوشید تا Ichorite اش فاسد شده و اطمینان حاصل کند که مرگ بعدی مرگ نهایی و مرگ حقیقی او میباشد.
توضیح و تشریح پایان بندی های بازی
داستان بازی Nobody Wants To Die با مواجه شدن James با Jane Salma فردی که به تازگی آگاهی و ذاتش به بدن Sara پارتنر James منتقل شده است به اتمام میرسد. انتخاب نهایی شما در بازی این است که آیا به Salma شلیک میکنید یا نه. هر کدام از این تصمیمها تغییر اندکی در سکانس پایانی ایجاد میکنند. هرچند که شلیک نکردن به Salma کاملترین پایانبندی را به شما ارائه خواهد داد.
غم و اندوه، Anguish
اگر شما به این پایان بندی از بازی Nobody Wants To Die دست پیدا کنید احتمالا ممکن است نتیجه بگیرید که غریبه یک شخصیت واقعی بوده است و در ادامه یک کات سین ناراحت کننده نمایش داده میشود. شما در صورتی به این پایان میرسید که تما کار هایی که غریبه به شما میگوید را انجام دهید. سپس به Sara میگویید که گویا غریبه پشت تمامی این ماجراها است.
همچین چه شما به Salma شلیک کنید یا نه تفاوتی نمیکند در هر حال او زنده میماند و شما در اثر زخم هایی که برداشتهاید خواهید مُرد. سکانس بعدی James را نشان میدهد که سعی میکند خود را به یک جزیره که Rachel (همسر وفات یافتهی James) در آن منتظرش است برساند. اما چندین شاخه ریشه مانند از Ichorite او را میگیرند و به سمت خود میکشند. بازی با یک تصویر از یک بانک اطلاعات که نام جیمز در آن حک شده و به وضوح منتظر است تا اداره پلیس به کارآگاه یک بدن جدید اهدا کند به پایان میرسد.
این پایان نشان میدهد که Ichoriteهای مردم فقط یک سری داده همراه اطلاعات درباره افراد و خاطرات و حافظهی آنها نیست. بلکه در واقع روح، ذات،هستی و وجود آنها در آن نهفته است و تا وقتی که بمیرند و یا یک بدن جدید به آنها تعلق بگیرد در بانک دادهها محبوس میمانند. این امر به احتمال زیاد باعث کاهش سن الزام به پرداخت مالیات و حق اشتراک از ۲۱ به ۱۸ و باعث تشدید شورشها تا حد بی سابقه ای میششود و دولت را مجبور میکند تا تصمیمات و اقدامات شدیدتری بگیرد.
این رخ داد آینده تاریکی را شروع خواهد کرد که Green سعی در جلوگیری از آن را داشت و بشریت همچنان از روانپریشی و از هم گسیختگی رنج خواهد کشید تا آن هنگام که دیگر هیچکس باقی نماند.
پایان رویاهای مرگبار،End Of Deadly Dreams
شما در صورتی که به غریبه گوش ندهید، متوجه میشوید که Green پشت سر تمامی ماجراها و اتفاقات بوده است. اگر در پایان به Salma شلیک نکنید به این پایان بندی دست پیدا خواهید کرد. اگر به Salma شلیک کنید هر دوی شما خواهید مُرد و با پایان غم و اندوه (Anguish) مواجه خواهید شد. تنها تفاوت اینجا در این است که Sara را بدون بدن رها میکنید.
رسیدن به این پایان به این معنا است که James با این مسئله و حقیقت که غریبهای وجود ندارد کنار آمده و آن را پذیرفته است. همچنین قبول کرده که بشر برای زندگی به مدت طولانی خلق نشده است. به همین دلیل او از همان سمی که Green و Rachel قبل از مرگشان مصرف کرده بودند میخورد و از بالای یک ساختمان پَریده و به همه چیز پایان میدهد.
با از بین رفتن Ichorite شخص James میتواند مرگ حقیقی را تجربه کند. به همین دلیل در همان ساحلی که در پایان غم و اندوه (Anguish) قرار گرفت پیدایش میشود. اکنون یک روز پر حرارت تابستانی است.James مورد استقبال Rachel واقع میشود،دوباره با محبوبش یکی شده و زمین را با یکدیگر ترک میکنند.
این پایان بازی Nobody Wants To Die با برنامههای Green نیز بسیار همسو است و از کاهش سن پرداخت مالیات و حق اشتراک جلوگیری میکند. مردم همچنان به دلیل وجود قانون ملزم به پرداخت مالیات و حق اشتراک هستند. اما این برنامه ضربات و شوکهایی را به دولت و سیستم وارد میکند. حتی ممکن است باعث تغییر وضعیت بشر به این سمت و سو شود که به طبیعت وجودی خود بازگردند و مرگ را به عنوان یک رخ داد طبیعی در زندگی روزمره بپذیرند.