بازی Atlas Fallen، عنوان جدید سازندگان Surge، نهتنها چیز تازهای به سبک قدیمی نقشآفرینی اظافه نمیکند. بلکه در ارائه همان استانداردهایی که سازندگانش وعده داده بودند نیز باز میماند، یعنی یک اثر RPG سرگرمکننده و جذاب. در ادامه با من و وبسایت خبری تحلیلی گیم پالت در نقد و بررسی این بازی همراه باشید. اکنون، نگاهی بر این خواهیم داشت که چرا Atlas Fallen از به ثمر رساندن پتانسیلهای خود باز مانده و نقاط ضعف و وقت آن دقیقا چه چیزهایی میباشند.
داستانی تکراری و شخیتهایی مقوایی!
داستان اطلس فالن، قصهی آشنای نبرد قهرمانی علیه شر است که بهشکل کاملا اتفاقی یک قدرت ویژه بهدست میآورد. چیزی که مثلا خلاقانهتر است این است که اتفاقا این قهرمان بهعنوان برده در یک کمپ و زیرنظر یک رئیس خشن کار میکند. همانطور که حدس زدید، او در ادامه از قدرت خود استفاده میکند تا خودش و همراهانش را از جهانی نفرینزده و چنگالهای این سیستم فاسد که اقلیتی به نام Unnamed را به بردگی کشانده، نجات دهد.
کلیت قصه بهشدت کلیشهای است و سازندگان هیچ خلاقیتی در زمینه شیوه روایت داستانی نیز، نداشتهاند تا بلکه بتوانند از این طریق، گیرایی داستان خود را افزایش دهند. تنها نقطه مثبت در این زمینه اسطورهپردازی و Lore نسبتا خوب عنوان است که عموما در قالب میانپردههای کامیک بوکی روایت میشود. این مورد باعث شده تا جهان بیروح بازی حداقل مثل یک دنیای دارای تاریخچه و گذشته بهنظر برسد و مخاطب نیز در درک جایگاه و چیستی گروهکها و شخصیتهای دخیل در داستان به مشکل برنخورد. این میان پردهها و قصههایی که باخود روایت میکنند از جذابیت نسبی لازم بهره میبرند.
اما جدای از این مورد، شاهد هیچ نقطه درخشانی در شالوده روایت جدیدترین بازی Deck 13 Interactive، نیستیم. حتی یک کاراکتر باورپذیر و جذاب در بازی یافت نمیشود. دیالوگها بهغایت کلیشهای هستند و صداپیشگی صدابازیگران بهنوعی است که انگار خودشان نیز حال و حوصله نقشآفرینی درست و حسابی در چنین داستان تکراری و ضعیفی را نداشتهاند. جزئیات بسیار پایین چهرهها و انیمیشن ضعیف آنها نیز مزید بر علت شده تا مخاطب هیچ ارتباطی با قصه اطلس فالن برقرار نکند.
اصلا میتوان گفت که کل شخصیتپردازی برخی کاراکترهای بازی در همین حد خلاصه شده است که صرفا باشند و قسمتی از داستان را اشغال کنند. در بازی Atlas Fallen یک فرمانده خشن هیچ ظرافت و پرداخت بیشتری از همین دو کلمه ندارد و یک دوست مهربان هم در همین حد دو واژه پرداخت میشود. بماند که هیچوقت سیر منطقی ایجاد عواطف و روابط برای شخصیتها طی نمیشود و همه چیز کاملا تصنعی و غیرقابل همذاتپنداری جلو میرود.
جالب اینجا است که کاراکترهای اثر نهتنها از لحاظ پرداخت کاملا کپی پیست شده برخی الگوها و روتینهای کلیشهای تیپ شخصیتی خود هستند. بلکه سازندگان زحمت ترسیم یک ظاهر جذاب برای آنها را نیز به خود ندادهاند. در زمینه، چهره، پوشش، دیزاین کلی و… هیچ کدام از این شخصیتها هیچ ویژگی منحصر به فرد، ماندگار یا جذابی ندارند که به واسطه آن در ذهن مخاطب ماندگار شوند یا علاقه او را جلب کنند. برای اینکه متوجه شویم شخصیتها و سیر روایت بازی تا چه اندازه کلیشهای است به بازگویی بخش کوتاهی از قسمتهای ابتدایی داستان پرداخته و سپس پرونده بررسی قصه اطلس فالن را همین جا میبندیم.
یک برده یک روز دستکشی جادویی پیدا میکند! بهشکلی کاملا جدید و معجزهآسا، مالک اصلی این شئ جادویی و قدرتمند، موجودی از آب در میاید که هویت خود را فراموش کرده است. او در ازای اهدای قدرتهای دستکش به برده بینام داستان ما، با او در سفرش همراه میشود تا بلکه اون نیز در جریان این ماجراجویی، خاطرات فراموششده و هویت خود را باز بیابد. متاسفانه شیمی برقرار شده بین دو کاراکتر مذکور بسیار سطحی و کلیشهای است و ابدا گیرایی لازم را ارائه نمیدهد.
از آن طرف دوستان و کاراکترهای فرعی دیگری که به اصطلاح نقش Quest Giverهای بازی را دارند نیز از هیچ ریزهکاری و ظرافتی در پرداخت بهرهمند نمیباشند. بهنوعی که به کلیشهایترین و کاغذیترین شکل ممکن طراحی شدهاند که صرفا تعدادی دیالوگ ناشیانه را بهشکلی بیذوق و احساس، بیان کنند. آنتاگونیستها نیز وضع مشابهی دارند یا حداقل ویلن ابتدایی داستان یا همان فرمانده کمپ حتی یک قدم ورای کلیشههای رایج فرماندههای ظالم، مغرور و قدرتطلب رایج ویدئو گیمی برنمیدارد. آن هم بدون اینکه حتی از جذابیت ظاهری این کاراکترها بهره ببرد.
درمجموع میتوان خاطر نشان کرد که در زمینه داستانگویی، بازی جدید منتشر شده توسطFocus Entertainment، عنوانی عمیقا سطحی و کلیشهای است که هیچ حرف تازهای برای گفتن ندارد. اثری که متاسفانه حداقلهای شخصیتپردازی نیز در آن رعایت نشده و گویی حتی صداپیشگان و طراحان چهره مشغول در استودیو نیز رغبتی برای اجرای بهتر وظایفشان نداشتهاند. همه اینها دست در دست هم به خلق یک عنوان نقشآفرینی داستانی پوچ و تکراری منجر شده است.
صداپشیگانی بیحوصله و یک آلبوم موسیقی ممعولی
در زمینه صداگذاری، اطلس فالن در بهترین حالت کیفیت متوسط و قابل قبولی دارد. بهدلیل افکتهای مناسب صوتی، برخورد ضربات احساس میشوند. همچنین نوای شکافته شدن خاک سوزان صحرا هنگام سور خوردن روی شنها، تاحدی ملموس است و در کل جهان بازی از این منظر بهقدر کافی زنده و پویا است. در زمینه صداپیشگی اما همانطور که پیشتر نیز ذکر کردیم، کیفیت کار بهگونهای غیرمعمول ضعیف است. لحن صدای صدابازیگران فاقد هیچگونه ذوق، ظرافت و احساس است. اصلا کافی است به یکی از مکالمات بین شخصیت اصلی و همراه او یا رئیس کمپ و پروتاگونیست گوش کنید. تکتک مکالمات بهگونهای است که انگار دوبلورها بانهایت کلافگی و از روی بیحوصلگی به ایفای نقش خود پرداختهاند.
نه حس هیجان و اضطراب در صدای کاراکتر اصلی در جریان سکانسهای اکشن و تعقیب و گریز حساس، مشهود است. نه حس غم یا شادی محسوس در هنگام صحبت کردن از گذشته و مردمانش در صدای او به چشم میخورد و دریافت میسود. میتوان گفت از آنجایی که دیالوگنویسی نیز شدیدا سطحی کار شده، در اطلس فالن شاهد یکی از نمونههای کمیاب شخصیتپردازی کاملا فاجعهبار در تمامی ابعاد هستیم که به نوبه خود توسط گرافیک و صداپیشگی بد نیز تقویت شده است. در بخش موسیقی هم بهطبع چنین عنوانی، حرف خاصی برای بیان ندارد. تکتک قطعات آلبوم موسیقی کاملا کلیشهای و متوسط هستند و بازی هیچ نقطه قوت خاص و غیرمعمولی در این بخش ندارد که بتواند به لطف آن ماندگار شود.
حتی میتوان گفت برخی قطعات پخش شده در جریان مبارزات و لحظات گردش در محیط بهقدری تکراری و کلیشهای بهنظر میرسند که بهشخصه شک کردم که آیا آلبوم موسیقی اورجینالی اصلا برای بازی کار شده یا صرفا برخی قطعات مشابه از فرانچایزهای نقشآفرینی معروف با تغییری نسبی، کپی پیست شده است. گویی صرفا یک سری نوازنده، نوتهایی درهم را نواخته و تدوینگرها نیز آنها را بهشکلی شانسی در لحظات بازی گنجاندهاند.
از همین رو میتوان نتیجه گرفت که در ساحت موسیقی و صداگذاری هم اطلس فالن کاملا یک عنوان ضعیف و مشکلدار است. اثری که حتی در سطح قابل قبول نیز ظاهر نمیشود. از این رو با یک تجربه سمعی، زیر خط استاندارد مواجه هستیم.
جلوهی شنهای سوزان صحرا و بیابانی بیانتها!
در زمینه گرافیکی با یک بازی نسل هشتمی متوسط مواجه هستیم. بازی Atlas Fallen درحالی بهعنوان یک بازی نسل نهمی منتشر میشود که بهسادگی جزئیات انیمیشنها، فیزیک حرکات و ریزهکاریهای چهره و بدن کاراکترهای آن با بازیهای نیمه دوم نسل هفتم تنه به تنه میزنند. صورتها بهشدت مصنوعی کار شدهاند و جزئیات و حرکات موها و چشمها در حد فاجعهباری پایین، غیرطبیعی و مصنوعی است.
خطوط چهره اصلا وجود ندارند و انیمیشن حرکات بدن کاراکترها هم بعضا چنان ضعف عجیبی از خود نشان میدهد که بیشتر شبیه باگ بهنظر میرسد تا ضعف در متحرکسازی و طراحی. این مشکل فراگیر است و به بیانی دقیقتر تمام کاراکترها هم بیبرو برگرد در این زمینه در یک حد بد هستند. پس مشخص است که نیازی به بررسی بیشتر و موردی، این عامل نیست.
بافتها و تکسچرها از کیفیت کاملا نسل هشتمی و حتی هفتمی برخوردارند و سینماتوگرافی هم سطح معمولی و قابل قبولی دارد. محیطها نیز در زمینه جزئیات و… اصلا وضعیت خوبی ندارند اما حداقل انیمیشن شنها و ریرهکاریهای پوشش گیاهی درکنار نورپردازی و سایهزنی زیبای دنیای بازی تاحدی به کمک جلوههای بصری آمدهاند. از این رو جدای از سطح متوسط کلی، در برخی صحنهها شاهد دورنماها و قابهای چشمنوازی نیز در دل این بیابان بیکران هستیم. رنگبندی و رنگآمیزی نقاط گوناگون دنیای بازی نیز بهزیبایی انجام شده و شاید کاملا مفهومی نباشد اما دستکم شاهد خلق لوکیشنها و نماهای دیدنی و جالب توجهی در برخی لحظات هستیم.
تنوع محیطی بالایی نیز در بازی Atlas Fallen مشاهده نمیشود. بهگونهای که جهان اثر تنها پس از دو ساعت تجربه در چشمان مخاطب خود رنگ میبازد و تکراری میشود. به گونهای که چیز جدیدی از لحاظ بصری برای ارائه ندارد و همه محیطها تاحد زیادی شبیه به هم هستند.
ثبات فنی، تنها کورسوی امید…
جدای از جلوههای هنری محیطها و چهرهها، حداقل از جنبه فنی شاهد تجربه تقریبا پایداری هستیم. افت فریم نه درحالت پرفورمنس و نه در حالت کوالیتی مشهود نیست. همچنین بهشخصه در طی تجربه خود با هیچ لگ یا کراشی برخورد نکردم. فقط چند مورد باگ ریز کلی وجود داشت که علیرغم مسخره بودن تاثیر زیادی روی تجربه نهایی نمیگذاشتند.
از آن طرف استودیو سعی کردهاند تا در حد توان خود از ویژگیهای مثبت خاص کنسولهای نسل نهم در ارتقای بازی خود استفاده کنند. خوشبختانه شاهد بهکارگیری درست پتانسیلهای تریگرهای تطبیقی کنترلر دوال سنس توسط سازندگان هستیم که به ارائه سیستم مبارزاتی بهمراتب ملموستر و گیراتر منجر شده است. از آن سو پردازندههای قدرتمند کنسولهای جدید این امکان را به Deck 13 دادهاند تا شاهد صفحات لودینگ طولانی و مکثهای آزاردهنده در جریان انتقال از کات سین به گیمپلی و برعکس یا بعد هر بار مردن در جدیدترین ویدئوگیم آنها نباشیم.
همچنین بازی روی حالت 4K اجرا میشود و ظاهرا روی مود گرافیکی کوالیتی از تواناییهای کنسولهای جدید استفاده به عمل آمده است. موردی که زیر بار سنگین ضعفهای بصری گوناگون، رنگ باخته و چندان مجال خودنمایی پیدا نکرده است. اما با این وجود نمیتوان پویایی، زیبایی و جزئیات بالای برخی دورنماها و انعکاسها را انکار کرد که احتمالا محصول مستقیم استفاده صحیح استودیو سازنده از همین تکنولوژیها و قابلیتهای نو بوده است.
در یک بیان کلی هم باید گفت که با یک بازی کاملا متوسط از لحاظ گرافیکی مواجهیم و اطلس فالن درست مثل بخشهای دیگر خود در زمینه گرافیکی نیز سینوسی عمل میکند. به گونهای که نقاط ضعف و قوت خود را دارد. تجربه فنی پایدار است اما جزئیات پایین چهرهها و بافتها به کیفیت نهایی جلوههای بصری ضربه زدهاند. کیفیت بصری محیطها، تنوع آنها و زیبایی هنریشان نیز بهقدری نیست که بهطور کامل اثرات این فاجعه چهرهپردازی را خنثی کنند. سینماتوگرافی نیز کاملا معمولی است و همانطور که احتمالا حدس زدید شاهد خلاقیت و ریزبینی خاصی در زمینه زاویه دوربین، طراحی لباس و صحنه و… نیز نیستیم. بهشکلی که همگی به صورت کاملا کلیشهای یا در بهترین حالت قابل قبول انجام شدهاند.
یک نقشآفرینی ضعیف و کلیشهای با برخی مکانیکهای رضایتبخش
دنیای بازی Atlas Fallen متاسفانه بسیار بیروح، مرده و خالی طراحی شده است. از طراحی یکنواخت محیطها تا کیفیت پایین محتوا و ماموریتهای مکمل و تعداد کم آنها، همه مزید بر علت این ماجرا شدهاند. بازی سعی کرده تا اطلاعات ارزشمندی از لور خود را در قالب برخی معماها و Treasure Huntها عرضه کند. این تلاش اما بهعلت ماهیت تکراری و طراحی کلیشهای این مراحل مکمل، موفقیت خاصی نداشته است. مکانیزم سورخوردن روی شنها و نقل مکان سریع در نقشه به وسیله آن، از معدود نقاط قوت و جنبههای خلاقانه گیمپلی بازی است. وقتی روی شنها سور میخورید، افکتهای بصری زیبا و صداگذاری مناسب در کنار لرزش و حرکات دوال سنس بهخوبی حس و حال شکافته شدن خاک و نقل مکان در بیابانی گرم را به شما منتقل میکنند.
مبارزات نیز در کل از کیفیت مناسبی بهره میبرند. چندین سلاح و قابلیت اساسی در بازی قرار دارد که بهخودی خود از مکانیکهای جذابی بهره میبرند. از آن طرف یک درخت مهارتی عظیم و سیستم ارتقای عمیق در بازی تعبیه شده است. همچنین در بازی میتوان از Perkهای گوناگون روی سلاحها استفاده کرد و همین عامل باعث شده تا شاهد تجربه منحصر بهفردی از سیستم مبارزات بر اساس سبک بازی کردن متفاوت هر کاربر باشیم. باسها و دشمنان تنوع مناسبی دارند اما طراحی آنها آنطور که باید و شاید، خلاقانه نیست.
البته ساختار لول دیزاین اثر هم درجای خود بسیار ابتدایی و ضعیف کار شده است. اطلس فالن درحالی در سال 2023، مخاطب خود را مجبور به پیدا کردن چندین و چندباره یک سری متریال پس از شکست دادن گلهای از دشمنان و درنهایت ارتقای یک آیتم خاص با استفاده از این متریالها در جریان مراحل اصلی میکند. که امروزه چنین کوئستهایی حتی در قالب ماموریتهای فرعی نیز مردود و کمکیفیت محسوب میشوند و از بدنه بسیاری از نقشآفرینیهای باکیفیت، حذف شدهاند. اما ما با کمال شگفتی شاهد دو یا سه مرحله اصلی طولانی اینچنینی در اوایل تجربه خود هستیم.
برگردیم به مبحث سیستم مبارزه، مبارزات در کل آن حس سنگینی لازم را به لطف قابلیتهای کنترلر دوال سنس دارا هستند. از آن طرف هم وجود انیمیشنها، فینیشرها و قابلیتهای ویژه مختلف قابل استفاده در دل سیستم مبارزات به عمق آن افزوده است. مکانیک خرید و فروش هم کیفیت مناسب را دارد. البته جدای از مبارزه، ستون اصلی گیمپلی اطلس فالن شامل برخی عناصر دیگر همچون المانهای پلتفرمینگ و حل معما نیز میشود.
این عناصر در کل از کیفیت مناسبی بهرهمند هستند. با این وجود تعداد زیادی از معماها کلیت تکراری، ابتدایی و نهچندان جذابی دارند. درخصوص پلتفرمینگ، وضع کمی بهتر است و مکانیکهای مربوطه، کیفیت رضایتبخشی داشته و تنوع و هیجان مناسبی به گیمپلی بازی تزریق کردهاند. اما باید درنظر داشت که در زمینه پلتفرمینگ هم اطلس فالن هیچ حرف تازه و ارزشمندی برای گفتن ندارد و صرفا انتظارات ابتدایی مخاطب خود را برآورده میکند.
اطلس سقوط کرده، هیچ حرف تازهای برای گفتن ندارد!
بد نیست اشارهای کوتاه نیز به سطح معمولی هوش مصنوعی در بازی بکنیم که گرچه باگ یا مشکل بزرگی ندارد. اما از آن طرف، دشمنان و باسها از لحاظ باهوش بودن و نشان دادن عکسالعملهای مناسب و هوشمندانه در مواقع خاص، اصلا و ابدا در سطح عناوین بزرگ نسل قبل هم نیستند، چه بماند به نسل نهم.
یک سری فعالیت و محتوای جانبی دیگر نیز در بازی گنجانده شدهاند. ولی همانطور که گفتیم، عنوانی که مراحل اصلی آن در طی دو ساعت رنگ تکرار به خود میگیرند و از منظر طراحی مشکل دارند، طبیعتا کیفیت قابل قبولی را در زمینه محتوای جانبی نیز ارائه نمیدهد. طراحی این ماموریتها بسیار ساده، ابتدایی و کلیشهای است و بهآسانی میتوان گفت سازندگان هیچ زحمت خاصی در زمینه به خرج دادن خلاقیت، متحمل نشدهاند.
در بیانی کلی نیز باید نتیجه گرفت که کیفیت گیمپلی بازی جدید Focus Entertainment و دک 13 بهتر از سایز زمینههای آن است. اما با وجود مورد گفته شده، گیمپلی هم هرگز حتی به سطح کمنقص و واقعا خوب نزدیک نمیشود. برخی مکانیکها مثل سیستم مبارزه، درخت مهارتها، و پلتفرمینگ، رضایت نسبی پلیر را بر میانگیزند. اما مشکلاتی در بخش لول دیزاین، طراحی دنیای بازی و معماها مشهود است. همهی اینها را درکنار کمبود خلاقیت و ساختار کلیشهای و تکراری گیمپلی عنوان قرار دهید تا متوجه شوید، چرا بازی Atlas Fallen حتی در زمینه گیمپلی هم هرگز به مرزهای کیفی عناوین موفق سبک نقشآفرینی نزدیک نمیشود.
سخن پایانی
درنهایت باید اذعان کرد که جدیدترین ساخته Deck 13، نه یک نقشآفرینی سرگرمکننده و باکیفیت است و نه کوچکترین نکته جدیدی در خود دارد. بازی در تکتک بخشها مشکلات متعددی دارد. گرافیک و جلوههای بصری از منظر هنری در سطح متوسطی قرار دارد. چهرهها از جزئیات پایینی رنج میبرند و تنوع محیطی کافی وجود ندارد. نورپردازی، رنگآمیزی و ثبات فنی به داد گرافیک بازی رسیدهاند اما مشکلات همچنان غیرقابل انکار است. روایت داستانی و شخصیتپردازی کاملا سطحی و کلیشهای کار شده و صداپیشگی هم بهشکلی غیرمعمول از مشکلات متعددی رنج میبرد.
ناشر بازی نسخه PS5 این عنوان را برای نقد و بررسی در اختیار رسانه گیم پالت قرار داده است.
اسطورهشناسی بازی Atlas Fallen تاحدی در خلق بستری مناسب برای داستان، عملکرد خوبی داشته اما ضعف در قصهگویی درحدی است که این نقطه قوت خاص را نیز کمرنگ و محو کرده است. گیمپلی تقریبا بهترین بخش بازی است اما همین بخش هم بهکلی از خلاقیت تهی و بیبهره است. مبارزات رضایتبخش هستند و پلتفرمینگ طراحی قابل قبولی دارد اما مشکل شدید لول دیزاین، بیروح بودن دنیای بازی و ضعف در طراحی معماها درکنار برخی از مشکلات دیگر، همین بخش راهم تاحد زیادی خستهکننده کردهاند. بهشکلی که بازی پس از دو یا نهایت سه ساعت بهطور کامل بیشتر مخاطبان را خسته و از خود زده میکند.
همهی این عوامل دست در دست هم داده و کیفیت محصول نهایی را تنزل دادهاند تا بازی Atlas Fallen در بهترین حالت یک عنوان نقشآفرینی تکراری و معمولی دیگر باشد و نه چیزی بیشتر.
نقد و بررسی
Atlas Fallen
سازندگان اطلس فالن نه به وعدههای خود در زمینه ساخت یک بازی نقشآفرینی ایدئال و سرگرمکننده بهدرستی عمل کردهاند و نه حتی توانستهاند اثری خلاقانه خلق کنند. اطلس فالن عنوانی بهشدت کلیشهای با داستانی سطحی، دنیایی مرده و لول دیزاین تاریخ مصرف گذشته است. حتی صداپیشگان نیز عملکرد مطلوبی ندارند. بازی جدید دک 13 بهسادگی عنوانی است که بدون شک قشر وسیعی از گیمرها از تجربه آن ناراضی خواهند بود. اما اگر از یک سیستم مبارزات و پلتفرمینگ تقریبا لذتبخش درکنار درخت مهارتهای رضایتبخش و یک دنیای نسبتا چشمنواز لذت میبرید و همین عوامل برای شما کافی هستند. اگر مشکلی نیز با عناوین نقشآفرینی کلیشهای و ایراداتی که ذکر شد نداشته باشید، در این صورت شاید بتوانید چند ساعت از اطلس فالن لذت ببرید.
مثبت
- نورپردازی و رنگبندی نسبتا خوب و چشمنواز
- سیستم مبارزات رضایتبخش و مکانیزم ارتقا و درخت مهارتی کارآمد و بزرگ
- ساختار پلتفرمینگ قابل قبول است
- طرح و روایت هوشمندانه یک اسطورهپردازی مناسب برای دنیای اثر
- ثبات فنی
منفی
- جزئیات پایین چهرهها و انیمیشنهای فاجعهبار
- دنیایی بیروح و مرده!
- کیفیت پایین تکسچرها و بافتها
- داستانگویی بهشدت کلیشهای، ضعیف، نچسب و ابتدایی در تمامی زمینهها
- ضعف شدید در ساختار لول دیزاین و طراحی معماهای ضعیف و تکراری
- صداپیشگی ضعیف، ناملموس و بیذوق صدابازیگران در کنار دیالوگنویسی سطحی و منسوخ