بازی The Stone of Madness محصول مشترک استودیوهای The Game Kitchen و Teku Studios است. احتمالاً با ساختهی قبلی استودیوی The Game Kitchen، یعنی سری بازی Blasphemous آشنا هستید. اگر در داستان بازی Blasphemous عمیق شده باشید، حتماً میدانید که داستان و فضای بازی بهشدت از تاریخ قرونوسطای کشور اسپانیا الهام گرفته شده است.
حالا همین اتفاق برای بازی جدید این استودیوی خلاق هم افتاده است. یعنی بازی The Stone of Madness، مانند ساختهی قبلی این استودیو، در دنیای تاریک قرن هجدهم کشور اسپانیا جریان دارد. بهشخصه با شنیدن نام استودیوی سازنده و با داشتن تجربهی بازی نسخهی اول Blasphemous، بهشدت برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد بازی The Stone of Madness کنجکاو شدم و بعد از دیدن تریلر بازی، کنجکاوی و اشتیاقم برای تجربهی آن بیشتر هم شد.
ژانر بازی، مخفیکاری تاکتیکی در زمان واقعی (real-time tactical stealth) است. نکتهی جالب توجه در مورد این ژانر این است که مبارزات و حرکات شما و دشمنان نوبتی نیستند و همهچیز در زمان حال و در جریان مداوم بازی اتفاق میافتد. حالا تصور کنید که باید در زمان حال و بدون توقف، با داشتن تاکتیک و استراتژی مشخص و با استفاده از المانهای مخفیکاری پیش بروید و به هدف خود برسید.
هدف اصلی شما در این بازی، فرار از یک صومعه، یا بهتر بگویم یک تیمارستان، یا حتی میشود گفت یک زندان است که پر از سرباز، گارد، راهب و راهبه است. حالا سؤال اصلی اینجاست که آیا بازی توانسته با داشتن ایدهای جذاب و نو و با تکیه بر تجربههای موفق قبلی سازندهی خود، به هدفش برسد یا خیر؟ در ادامه مطلب با گیم پالت همراه باشید.

داستانی جذاب و مرموز از یک صومعهی پر از زندانیان روانی!
داستان بازی از جایی شروع میشود که شخصی به نام آلفردو متوجه اتفاقات عجیبوغریبی، مثل دیوانه شدن بیشتر بیماران و بدتر شدن وضعیت آنها در صومعه، میشود. آلفردو به فکر تغییر این وضعیت میافتد و تصمیم میگیرد از صومعه فرار کند و رازها و اتفاقات ناگواری را که در جریان است، برملا سازد.
آلفردو اولین شخصیت بازی The Stone of Madness است که کنترل او را در دست دارید. در همان ابتدا، با صحنهی دزدیده شدن یک زن جوان، آن هم بدون دلیل خاصی توسط چند گارد که در صومعه مشغول به کار هستند، روبهرو میشوید. با دیدن این صحنه، شک آلفردو نسبت به اتفاقات در جریان بیشتر میشود و به دنبال یافتن دلیل و کشف رمز و رازهایی که در محیط صومعه وجود دارد، به راه میافتد. در طول این مسیر، با شخصیتهای بیشتری که همگی زندانی هستند، آشنا میشوید.
بازی در طول مقدمهی خود، که حدود یک تا دو ساعت جریان دارد، هم شما را با داستان و فضای خود آشنا میکند، هم مکانیکهای گیمپلی و رفتار گارد و سربازها را به شما آموزش میدهد و هم شما را با پنج شخصیت قابلبازی و ویژگیهای هرکدام تا حدی آشنا میکند. هر شخصیت، مهارتهای مخصوص به خود را دارد و بسته به ویژگیهایش، در بخشهایی از بازی به کمک شما میآید. به طور مثاب آلفردو، که یک کشیش مسیحی بوده است، تواناییهایی مثل پرت کردن حواس راهبهها و گاردها را از طریق سخنرانی در محیطی نسبتاً کوچک دارد. او با صلیب خود میتواند موجودات عجیبی را که در نیمهشب ظاهر میشوند، برای مدت محدودی فلج کند یا با پوشیدن لباس کشیشی مخصوص خود، بدون مشکل در مناطق ممنوعه تردد کند (البته به شرطی که کار ممنوعهای انجام ندهد). یا شادواردو، دومین شخصیت بازی، سالهای زیادی را در سلول انفرادی و تاریک گذرانده است. او به واسطهی جثهی بزرگ و قدرت زیاد خود، میتواند کارهایی مانند جابهجایی چوب و ساخت پل، پرتاب سنگ برای پرت کردن حواس گاردها، خراب کردن دیوار و باز کردن صندوقهای محکم با استفاده از دیلم
را انجام دهد. سایر شخصیت های بازی به مانند لئونارا، اگنس و آملیا نیز به ترتیب دارای قدرتها و تواناییهای منحصر بفرد خود هستند.

هر شخصیت، با وجود تمام مهارتها و نقاط قوت خود، یک سری نقاط ضعف و ترسهایی هم دارد.
- آلفردو، به واسطهی مذهبی بودن، از دیدن صحنههای جنایت، مانند کشته شدن یا بیهوش شدن افراد و دیدن جسدها، میترسد.
- لئونارا، از آتش وحشت دارد.
- ادواردو، به دلیل آنکه مدت زمان طولانی در سلولی تاریک زندانی بوده است، از تاریکی هراس دارد.
- اگنس، از آینه وحشت دارد.
- آملیای کوچولو، از مجسمهها و تابلوهای زشت و زمخت درون صومعه – که تعدادشان هم کم نیست – بهشدت میترسد.
اگر هرکدام از این شخصیتها با ترس خود مواجه شوند، میزان عاقلی (Sanity) آنها کاهش پیدا میکند. در صورتی که این مقدار به صفر برسد، روز برای آنها تمام میشود و مجبور خواهند شد به سلول خود بازگردند. اما این تنها آغاز ماجراست؛ زیرا اگر این اتفاق برای یک شخصیت زیاد تکرار شود، مشکلات جدیدی نیز برای او به وجود میآید. آلفردو دیگر لباس کشیشی نمیپوشد، لئونارا علاوه بر آتش، از راهبهها هم میترسد، اگنس دچار روماتیسم میشود و دیگر نمیتواند بدود. با بدتر شدن اوضاع، این مشکلات بیشتر هم میشوند.
در واقع، در این بازی بهجای نوار سلامتی، نوار عاقلی دارید. برخی اتفاقات آنقدر سنگین هستند که شخصیت نمیتواند از نظر روانی آنها را مدیریت کند، و همین میتواند باعث شوکه شدن او شود؛ بهطوری که مجبور شود یک روز کامل را به استراحت بگذراند.
زمانی که این پنج نفر با یکدیگر آشنا میشوند، تصمیم میگیرند برای چیدن نقشه و پیدا کردن راهی جهت فرار از این صومعهی جهنمی با هم همکاری کنند. از آنجا که هرکدام قابلیتهای مفیدی دارند، ظاهراً یک تیم رؤیایی برای فرار از زندان شکل گرفته است!
تا اینجا همهچیز بسیار خوب و جذاب به نظر میرسد؛ یک ایدهی جالب و نو، در کنار داستانی مرموز و هیجانانگیز، توانایی کنترل پنج شخصیت منحصربهفرد و استفاده از قابلیتهای آنها برای همکاری، کاوش در محیطی رازآلود که معلوم نیست در آن واقعاً چه خبر است. اما تمام این موارد فقط در حد ایده و ظاهر ماجرا جذاب باقی میمانند؛ چرا که در عمل، وقتی پای بازی مینشینید و آن را خودتان تجربه میکنید، اتفاق دیگری رخ میدهد که در ادامه بیشتر به آن میپردازم.
تجربهی بازی شما را هم، درست مثل افراد درون بازی، روانی میکند!
گیمپلی بازی The Stone of Madness ترکیبی از حل پازلها، پیدا کردن راههای جدید، دزدی و مخفیکاری است. در قسمت مقدمهی بازی، بهخوبی المانهای مختلف به شما آموزش داده میشود و پازلها اکثراً راحت و سرراست هستند و چالش خاصی برای حل کردن آنها و پیشبرد بازی ندارید، که شاید مقداری هم برایتان خستهکننده باشد.
در انتهای بخش مقدمه، شما با دو انتخاب روبهرو میشوید که بسته به نوع انتخاب، مسیر متفاوتی پیش رویتان قرار میگیرد. از نظر طول زمان، یکی از مسیرها متوسط و دیگری بلند است.
با شروع اصل ماجرا، بازی شما را در دنیای خود رها میکند و شما باید خودتان با کشف و کاوش و آزمون و خطاهای بسیار، راههای جدیدی پیدا کنید و به اماکن جدید دسترسی پیدا کنید. مثلاً در اینجا، قابلیت طناب انداختن لئونارا خیلی به کارتان میآید. اما متاسفانه با گذشت روند بازی و هرچه به پایان داستان نزدیکتر میشویم، حل کردن پازلها و روند پیشرفت در طول بازی، به جای آنکه لذتبخش و رضایتبخش باشند، خستهکننده و طاقتفرسا میشوند. به شخصه، در بیشتر طول بازی، فقط به دنبال پیدا کردن هرچه سریعتر راهکاری برای پیشبرد داستان اصلی و تمام کردن بازی بودم.


بازی The Stone of Madness در کنار تمام ایرادات خود، یک المان جالب به نام میزان مشکوک بودن هر شخصیت دارد. هرچقدر این میزان بیشتر شود، شدت سختگیری و امنیت در محیط بازی هم افزایش پیدا میکند. در این صورت، گاردها و سربازهای جدید و بیشتری به محیط وارد میشوند، تلههای جدیدی در محیط اضافه میشود و اگر شخصیت شما روی یکی از این تلهها برود، کار آن شخصیت برای آن روز تمام است.
اگر بخواهم از مشکلات فنی بازی صحبت کنم، میتوانم یک کتاب بنویسم! بازی به هیچ عنوان در طول بازی نرخ فریم ثابتی ندارد و دائماً با لگهای آزاردهنده مواجه خواهید شد. زمانی که میخواهید از منوی بازی وارد گیمپلی شوید یا برعکس، لگهای زیادی تجربه خواهید کرد. گاه و بیگاه بدون دلیل پیغامهایی مبنی بر کم یا زیاد شدن میزان عاقلی شخصیتها دریافت میکنید، در حالی که مقدار آنها اصلاً تغییر نمیکند. باید مراقب باشید که زیاد نزدیک دیوارها نشوید، زیرا احتمال دارد در دیوار گیر کنید و چیزی جز سایه خودتان باقی نماند! البته دیگر حق بیرون آمدن از دیوار را هم نخواهید داشت!

بعضی مواقع در بازی یکی از گاردها بیدلیل عصبی میشود و دنبال فردی خیالی میگردد. در مواقعی دیگر، وقتی باید شما را دنبال کند، در حالت دویدن گیر میکند و درجا پشت سر هم میدود، انگار که روی یک تردمیل است!
زمانی که در حال دویدن هستید، به دلیل لود دیرهنگام محیط اطراف، ممکن است از دویدن خود پشیمان شوید و ترجیح دهید خودتان را تقدیم گارد یا هر چیزی که شما را دنبال میکند، بکنید!
بازی یک قابلیت دارد که شما با زدن دکمه مربع (در پلی استیشن) میتوانید بقیه اعضا را همراه خود کنید و آنها نیز هر جا که بروید، با شما میآیند. اما این المان بعضی مواقع درست کار نمیکند؛ مثلاً وقتی میخواهید وارد یک محیط کاملاً جدید شوید، همراهان شما نمیآیند و مجبورید خودتان یکییکی آنها را جابجا کنید.
یک ایراد اساسی و دیوانهکننده دیگر این است که به مرور مشکلات شخصیتها بیشتر میشود و عملاً پیشرفت در بازی نزدیک به غیرممکن میشود. اگنس پیر نمیتواند بدود و مدام میخوابد، آلفردو دیگر لباس کشیش نمیپوشد و با هر صدایی سردرد میگیرد، لئونارا در کنار آتش و از راهبهها هم میترسد که تعدادشان در بازی کم هم نیست. ادواردو کافی است در سایهای قرار بگیرد تا شروع به از دست دادن عاقلی خود کند. آملیای کوچک هم که بعد از مدتی تقریباً از هر چیزی میترسد. این مشکلات باعث میشود شما مجبور شوید یک مأموریت خستهکننده را بارها و بارها تکرار کنید و هرچقدر هم که بیشتر میبازید، مشکلات شخصیتها بیشتر و بیشتر میشوند.
در طول تجربه حدود 20 ساعته خودم، 8 یا 9 بار شاهد کرش بازی بودم. از آنجایی که بازی سیستم ذخیرهسازی درستی ندارد و فقط در انتهای هر روز بازی ذخیره میشود، مجبور میشدم آن روز را دوباره از اول بروم و کارهای تکراری خستهکننده بازی برایم تکراریتر هم میشدند! هرگاه که بازی کوچکترین لگی داشت، دعا میکردم که بازی کرش نکند، و شاید تنها لذتی که بازی میتواند به شما بدهد همین بیرون نپریدن در این مواقع باشد!

باگهای ریز و درشت دیگری هم کم نبودند. مثلاً تلههای بازی اینطور کار میکنند که هر شخصیتی که پا روی آنها بگذارد، کارش برای آن روز تمام است، اما شخصیت آلفردو بعضی مواقع روی تله میرفت، اما انگار نه انگار که روی تله رفته است و خیلی راحت به کار خودش ادامه میداد. به شخصه این یکی از باگها را دوست داشتم!
مشکلات زیاد دیگری هم وجود داشت؛ مثلاً زمانی که شما طبقه بالای یک ساختمان هستید و یک نفر گارد متوجه شما میشود، از همان پایین میتواند شما را بگیرد و با چوب شما را بزند، در حالی که حداقل دو طبقه با شما فاصله دارد! بعضی مواقع سیستم پیشروی در بازی به مشکل میخورد، طوری که مجبور میشدم چند بار روز جدیدی شروع کنم تا بازی متوجه شود که مأموریت قبلی را انجام دادهام و داستان را پیش ببرد و مأموریت جدید بدهد.
اگر بخواهید شخصیت را جوری کنترل کنید که کاری که شما میخواهید را انجام دهد، چالش و عذاب خودش را دارد. از آنجایی که آیتمهای زیادی درون محیط قابل تعامل هستند، به صورت مداوم باید بین گزینههای مختلف موجود بگردید تا گزینه دلخواه خودتان را پیدا کنید. با توجه به اینکه انواع و اقسام گارد و سرباز و موجودات عجیب و غریب میخواهند شما را بگیرند و باید سرعت عمل داشته باشید، این مشکل بزرگتر هم میشود.

بازی The Stone of Madness در بخش موسیقی خود عملکرد خوبی دارد. در طول بازی، در هر کدام از محیطهای بازی، موسیقی لذتبخشی شنیده میشود. ولی صداگذاری بازی تا حدودی ضعف دارد؛ شخصیتها صداگذاری ندارند و همه صحبتها را باید خودتان بخوانید که در یک بازی ویدیویی کمی حوصلهسربر است. تنها صدای راوی وجود دارد که آن هم فقط در صحنههای سینمایی چند ثانیهای به گوش میرسد. بازی میتوانست با کمی خلاقیت و الهام گرفتن از بازیهای مستقل دیگر (مثل Dave the Diver یا Celeste)، همزمان با صحبت شخصیتها، نواهایی روی هر شخصیت بگذارد طوری که صدای هر شخصیت با دیگری متفاوت باشد و حس صحبت آن نفر را منتقل کند.
گرافیک و جلوههای بصری بازی به نسبت بقیه بخشهای بازی بهتر است و مثل بازی Blasphemous، حال و هوای دنیای بازی را به خوبی به شما منتقل میکند. ولی حیف که دیر لود شدن جزئیات محیط و بافتهای مختلف، تجربه بصری بازی را هم خراب کرده است. وگرنه هر صحنه از محیط بازی به شکل یک نقاشی زیباست؛ رنگارنگ و پر جزئیات.

سخن نهایی
بازی The Stone of Madness ایدههای جدید و خلاقانهای دارد، داستان کنجکاوکننده و مرموزی دارد که مثل بازی Blasphemous از رفتارهای متعصب حاکمان مستبد دوران قرون وسطی اروپا انتقاد میکند. اما حیف که در مرحله اجرا، مشکلات فنی فراوان، مراحل فرسایشی و خستهکننده، درجه سختی بیمنطق و هزاران ایراد دیگر جلوی تبدیل شدن ایده به محصولی با کیفیت را میگیرند. به شخصه در حال حاضر، به وضع فعلی بازی، دلیل خاصی برای پیشنهاد بازی به شما کاربران محترم نمیبینم و فکر میکنم بهترین و منطقیترین پیشنهاد برای شما این است که این بازی را حتی به صورت رایگان هم تجربه نکنید یا حداقل صبر کنید تا با بروزرسانیهای بعدی، بازی بتواند تعداد زیادی از مشکلات فنی خود را برطرف کند. در حال حاضر، بازی The Stone of Madness تنها جایی که تنوع دارد، باگهای خودش است!
نقد و بررسی
The Stone of Madness
بازی The Stone of Madness با وجود ایدهی جالب، آرت استایل زیبا و موسیقی لذتبخش، قربانی مشکلات فنی خود شده است.
مثبت
- موسیقی لذتبخش در طول محیط بازی
- آرت استایل هنری و بهشکل یک نقاشی زیبا
- داستان مرموز و جذاب
- طراحی شخصیتهای خوب با ویژگیهای متنوع
منفی
- مشکلات فنی خیلی زیاد، مثل انواع و اقسام باگها
- افت فریم و لگهای پیدرپی در تمام طول بازی
- نبودن هیچگونه صدایی روی صحبت کردن شخصیتها
- کرش کردن و پریدن بیرون از بازی به تعداد زیاد
- فرسایشی و خستهکننده شدن روند گیمپلی و مراحل بازی
- درجه سختی غیر منطقی، مانع پیشروی در طول بازی حتی روی درجه آسان
- سیستم ذخیره بد و ناکارآمد
- عدم تعادل بین شخصیتهای قابل بازی از نظر اهمیت و کاربردشان