پس از جدایی شینجی میکامی (Shinji Mikami)، کارگردان اسطورهای سری Resident Evil از کپکام (Capcom)، بازیبازان چشمانتظار دیدن پروژهی بعدی این کارگردان بودند. پروژهای که در نهایت با همکاری بتسدا (Bethesda) معرفی شد و چیزی نبود جز The Evil Within. در این مقاله قصد داریم به داستان دو بازی این سری نگاهی داشته باشیم. با بررسی داستان The Evil Within با ما همراه باشید.
بررسی داستان The Evil Within؛ پیشزمینه
The Evil Within که در ژاپن با نام Psychobreak شناخته میشود، یک بازی در ژانر وحشت بقاست و در ضمن استودیوی تنگو گیمورکس (Tango Gameworks) توسعهی این بازی را بر عهده داشته است. این بازی در سال 2014 و بر روی ایکسباکس 360، ایکسباکس وان، پلیاستیشن 3، پلیاستیشن 4 و رایانههای شخصی منتشر شد. اولین بازی این سری نتوانست نقدهای چندان مثبتی را دریافت کند اما پایهریزی خوبی برای شمارهی بعدی بود. از طرف دیگر کارآگاه سباستین کاستیانوس (Sebastian Castellanos) در داستان The Evil Within، شخصیت نسبتا درگیرکنندهای به شمار میآید و پسزمینهی داستانی جالبی دارد.
The Evil Within 2 سه سال پس از بازی اول عرضه شد. برخلاف بازی اول، میکامی این بار در نقش کارگردان قرار نداشت. در عوض جای او را جان یوهانس (John Johanas) گرفته بود. با این حال، میکامی هنوز هم به عنوان ناظر کلی پروژه در تنگو گیمورکس حضور داشت. بازی دوم نقدهای بسیار بهتری را دریافت کرد و بسیاری پیشرفت آن در روایت را ستودند. این بار شاهد داستانی بسیار شخصیتر از سباستین بودیم که بازیبازان بیشتری را به این شخصیت علاقهمند کرد.
داستان بازی The Evil Within
بازی با رسیدن کارآگاه کاستیانوس و دو همکارش، جوزف و جولی کیدمن، به بیمارستان Beacon Memorial آغاز میشود. پس از رسیدن این سه متوجه میشوند که قتل عامی در این بیمارستان رخ داده است. سباستین با نگاهی به دوربینهای امنیتی، متوجه حضور نیروی عجیبی و نامرئی میشود. این فرد مرموز و نقابدار، ناگهان پشت سباستین ظاهر شده و به او حمله میکند. در نتیجه سباستین بیهوش شده و در زیرزمین بیمارستان بیدار میشود. در همین حین متوجه هیولایی با اره برقی میشویم. صحنهی تعقیب و گریزی آغاز شده و سباستین پس از تقلای فراوان از دست این هیولا فرار میکند.
پس از فرار و اتحاد دوباره با جوزف و جولی، این سه به علاوهی یک دکتر و بیمارش برای فرار تلاش میکنند. با این حال، در این زمان شهر Krimson City شروع به متلاشی شدن کرده و آمبولانس این پنج نفر هم چپ میکند. سباستین خود را از لاشهی ماشین بیرون کشیده و وارد جنگلی مرموز و ترسناک میشود اما به نظر میرسد این کابوس پایانی ندارد. سباستین به یکی از دکترهای بیمارستان یعنی مارسلو خیمنز برخورد میکند. خیمنز فرد مرموز و نقابدار اول بازی را Ruvik خطاب میکند. همچنین خیمنز مشخص میکند که به دنبال بیمارش یعنی لزلی میگردد.
از سوی دیگر کیدمن مجبور به یادآوری خاطرات پیوستنش به سازمانی مرموز به نام Mobius میشود. در واقع مشخص میشود که کیدمن ماموری مخفی بوده و از سوی Mobius برای ربودن لزلی فرستاده شده است. ظاهرا لزلی نقش اهرمی برای مجاب کردن خیمنز را دارد. خیمنز در حال همکاری با Mobius بر روی دستگاهی به نام STEM بود و STEM ماشینی است که توانایی متصل کردن چندین ذهن به هم را دارد. این چند ذهن تحت تاثیر ذهنی مرکزی خواهند بود. در واقع، سباستین و تمام شخصیتهای بازی هم در حال حاضر در دنیای خیالی STEM زندگی میکنند.
سباستین در طول داستان از گذشتهی Ruvik هم با خبر میشود. Ruvik در کودکی بسیار باهوش بوده اما ذهنی ناپایدار داشته است. او با خواهر خود Laura نیز رابطهی بسیار نزدیکی داشته است. با این حال یک آتشسوزی منجر به کشته شدن Laura و از ریخت افتادن Ruvik میشود. Ruvik پایهگذار و طراح اصلی STEM به شمار میرود. هدف او از ساخت این ماشین، تغییر واقعیت و تجربهی دوبارهی جهانی با Laura است. خیمنز در همین حین از کار Ruvik با خبر شده و او را به Mobius معرفی میکند. متقابلا، Mobius هم در جهت اهداف شخصی خود Ruvik را میکشد.
با این حال مشخص میشود که STEM تنها با ذهن Ruvik به عنوان ذهن مرکزی همخوانی دارد. همین مهم باعث شده تا Mobius به ناچار از ذهن Ruvik حتی پس از مرگش هم استفاده کند. نقش لزلی در این میان، جایگزینی مغز Ruvik به عنوان مغز مرکزی است. خیمنز با کمک سباستین سعی میکند تا از ذهن لزلی برای بازگشت به دنیای واقعی استفاده کند. البته Ruvik هم نقشههای خود را دارد و میخواهد تا ذهن خود را به جسم لزلی منتقل کند. Ruvik در نهایت موفق شده تا علاوه بر کشتن خیمنز، جسم لزلی را هم تسخیر کند.
سباستین در این شرایط مجبور میشود تا با هیولایی عظیم که در واقع ناخودآگاه Ruvik است مبارزه کند. پس از کشتن این هیولاها، او در وان حمامی بیدار شده و خود را از دستگاه STEM جدا میکند. سباستین از بیمارستان خارج شده و برای لحظهای لزلی را میبینید. البته در همین حین سردردی باعث گیج شدن سباستین و ناپدید شدن لزلی میشود. همچنین خبری از کیدمن و جوزف هم نیست. در پایان به نظر میرسد که Ruvik توانسته از جهان STEM فرار کند. او حالا قصد داشته تا از Mobius انتقام بگیرد.
داستان The Evil Within 2
سه سال پس از رویدادهای بازی اول، سباستین ادارهی پلیس را ترک کرده و هنوز هم تحت تاثیر اتفاقات بیمارستان، ناپدید شدن همسرش و کشته شدن دخترش است. در حالی که به نظر امیدی به بهبود شرایط نیست، جولی کیدمن به سباستین میگوید که دخترش هنوز زنده است. ظاهرا Mobius مرگ دختر سباستین را صحنهسازی کرده تا از او به عنوان مغز مرکزی یک STEM جدید استفاده کند. حال مدتی میشود که Mobius ارتباط خود با این دنیای جدید را از دست داده و شهر خیالی Union کاملا به حال خود رها شده است.
سباستین به ناچار قبول میکند تا به Mobius کمک کند. پس از ورود به Union، او متوجه میشود که این شهر به دنیایی کابوسوار و پر از هیولاهای خطرناک تبدیل شده است. همچنین سباستین متوجه عکاسی مرموز با قدرتهای ماورالطبیعه میشود که مامورهای Mobius را یکی یکی میکشد. او موفق به یافتن لیام اونیل (Liam O’neal)، یکی از ماموران Mobius میشود. لیام به سباستین موقعیت حدودی دخترش را میگوید. مشخص میشود که دختر سباستین توسط این عکاس مرموز که استفانو ولنتینی (Stephano Valentini) ربوده شده است.
Myra؛ سوپرایز پایانی داستان
استفانو یک قاتل سریالی بوده که موفق به نفوذ در Union شده است. سباستین موفق به یافتن استفانو میشود. استفانو هم فاش میکند که شخصی دیگر از او خواسته تا دختر سباستین را از Mobius بدزدد. سباستین استفانو را میکشد اما ناگهان Myra، همسر او، ظاهر شده و به همراه دخترش از آنجا فرار میکنند. در همین حین شخصی به نام تئودور والاس نزد سباستین آمده و از او میخواهد تا در بازپسگیری دخترش به او کمک کند. از آنجایی که سباستین به تئودور اعتماد ندارد، این درخواست را رد کرده و به جنگلی مرموز خارج از Union میرود.
در این جنگل سباستین با اسمرالدا تورس (Esmeralda Torres) آشنا میشود. اسمرالدا به او میگوید که در ابتدا او، کیدمن، تئودور و Myra قصد داشتند تا دختر سباستین را از دست Mobius نجات دهند. با این حال نقشه زمانی به هم میریزد که تئودور تصمیم میگیرد تا دختر سباستین را برای اهداف شخصی خودش نگه دارد. سباستین در نهایت موفق به حمله کردن به دژ تئودور و شکست دادن او میشود. در همین حین Myra ظاهر شده و علاوه بر کشتن تئودور، به سباستین میگوید که Union را ترک کند و او و دخترش را تنها بگذارد.
سباستین که گیج شده، Myra را تعقیب کرده و با او روبهرو میشود. مشخص میشود که میل شدید Myra برای محافظت از دخترش، او را به هیولاهایی تبدیل کرده است. سباستین به ناچار مجبور به مبارزه با Myra و شکست دادن او میشود. بالاخره عقل Myra سر جایش آمده و به سباستین میگوید که با دخترش از Union فرار کند. همچنین Myra برنامه دارد تا با ماندن در Union و تبدیل شدن به مغز مرکزی جدید، یک بار برای همیشه STEM را نابود کند. در همین حین در دنیای واقعی رئیس کیدمن از او میخواهد تا سباستین را درون STEM بکشد.
کیدمن از او نافرمانی کرده و برای سباستین و دخترش وقت کافی را میخرد. در نهایت نقشهی Myra هم جواب داده و تمام مامورهای Mobius در این بین کشته میشوند. سباستین به همراه دخترش و کیدمن بالاخره از چنگال Mobius آزاد میشوند. کیدمن از این دو جدا شده و سباستین و دخترش هم برای آغاز زندگی جدیدی به شهر دیگری میروند. در سکانس پایانی یک دستگاه STEM دیگر در جایی روشن میشود.