از آغاز کار این فرنچایز تا امروز، نسخههای Assassin’s Creed، میزبان نقشههای بزرگی بودهاند. در سه نسخهی اخیر نیز ما شاهد بزرگترین نقشههای این فرنچایز بودهایم. با این که سفر در صحراهای بی آب و علف مصر، جزایر جنگزدهی یونان و میادین جنگ در انگلستان لذت بخش است، اما به نظر میرسد که این فرنچایز به نقشههای کوچکتر و محیط محدودتری نیاز دارد. اگر محیطها و نقشهی این عنوان کوچکتر باشد، روایت داستانی و کاوش در محیط بازی سادهتر و تجربهی بازیباز ارتقا مییابد. در ادامه به بررسی سری Assassin’s Creed میپردازیم و در ارتباط با سه نسخهی اخیر این فرنچایز بیشتر صحبت خواهیم کرد.
ارائهی داستانی بهتر
یک نقشهی بزرگ آنقدرها هم ایدهی بدی نیست. دسترسی به نوک قلهی یک کوه بزرگ و دیدنجزیرهای در آن طرف اقیانوس حس خوبی دارد. دانستن این موضوع که میتوانید بدون مواجه شدن با صفحهی بارگذاری به آن جزیره برسید باعث میشود که حس بهتری نیز داشته باشید. در نسخهی Odyssey، توسعه دهندهی این عنوان میخواهد حس کنجکاوی در شما را برانگیزد و شما را مجبور به کاوش کند. به همین دلیل است که در بین سه نسخهی اخیر، Odyssey از نقشهی بزرگ خود بهترین استفاده را برده است.
در این نقشهی وسیع شما ماجراجویی را برای گردآوری خانوادهی خود آغاز میکنید. ماجراجویی پر تلاطم که پایانهای خوب و قابل قبولی برای آن در نظر گرفته شده است. و در این لحظه است که نقشهی بزرگ بازی نقش خود را در داستانگویی ایفا میکند. کاساندرا (Kassandra) در کنار هدف خود با داستانهای فرعی زیادی مواجه میگردد. مراحل فرعی که در نقشهی وسیع بازی پراکنده شدهاند. از ملاقات با دختران آرتمیس و دریافت ماموریت از جامعهای که تمام اعضای آن را زنان تشکیل میدهند تا برقرای روابط عاطفی در سری مراحل مربوط به آن.
هنگام پیشروی در داستان عنوان Odyssey، شما به بهانهی یافتن خانوادهی حقیقی خود، با شمار زیادی از خانوادههای دیگر مواجه میشوید. تعدادی از آنها دوست داشتنی بوده و تعدادی دیگر از آنها رقت انگیز هستند. اما همهی این خانوادهها در کنار تصمیماتی که شما در نقش کاساندرا (Kassandra) در رشد شخصیتی او دخیل هستند، اما چنین اتفاقی در عناوین Origins و Valhalla نمیافتد.
نقشهی بزرگ و مشکلاتی که در دو عنوان Origins و Valhalla به وجود میآیند
در عنوان Origins شما در نقش محافظی به نام بایک (Bayek) قرار میگیرید و در کنار همسر خود آیا (Aya) داستانی را حول محور انتقام گیری و خدمت به کلئوپاترا دنبال میکنید. اما در اکثر مراحل فرعی، داستان دیگری روایت میشود که گاها با داستان اصلی تناقض دارد. تعداد کمی از مراحل فرعی در مورد خدمت به کلئوپاترا هستند. شخصیتهای اصلی عنوان Origins در نقشهای بزرگ و در ماموریتهایی بی هدف گم میشوند. اوضاع عنوان Valhalla از این هم بدتر است.
داستان Valhalla دربارهی ماجراجوییهای وایکینگی است که قصد دارد از سرنوشت خود فرار کند. این وایکینگ در نهایت به این نتیجه میرسد که زندگی در لحظه بهتر از تلاش برای افتخار و شکوه در یک زندگی آخروی دروغین است. اما همین شخصیت زمان زیادی را در Valhalla میگذارند و کارهایی میکند که نسبت به هدف اصلی قصه منطقی نمیرسند.
ارائهی گیمپلی بهتر
مهمتر از ارائهی داستان، ارائهی گیمپلی و المانهای آن است. ممکن است مدت بسیاری طولانیای را در سه نسخهی آخر این فرنچایز بگذارنید، اما مقدار بسیار کمی از محتوای بازی را دیده و تجربه کرده باشید. در عنوان Valhalla پس از صد ساعت ممکن است خیلی از شخصیتهای فرعی را ندیده باشید. سه عنوان آخر این فرنچایز از میزان فعالیتهای زیادی اشباع شدهاند. فعالیتهایی که برای یک بازی داستان محور و تکنفره نه تنها کم نیستند بلکه زیاد هم هستند و باعث خسته شدن برخی از مخاطبین میشوند. بسیاری از ماموریتها فقط برای پر کردن نقشه و خالی نبودن آن در بازی هستند.
بگذارید با شما صادق باشم و کمی شفافتر موضوع را بیان کنم. ما دربارهی مراحل طولانی مدتی مانند به دست گرفتن شمشیر اکس کالیبور (Excalibur) صحبت نمیکنیم. حتی بلند کردن میولینر (Mjolnir) که نیازمند پیدا کردن آیتمهای مختلف در مراحل دیگر و صرف مدت زمان زیادی هستند نیز در نوع خود جذبا است. در این مقاله از مراحلی صحبت میشود که برای یافتن و آغاز کردن آنها نیاز به خواندن تمامی نامهها و کتابهایی که در عنوان والهالا (Valhalla) وجود دارند دارید. نامهها و کتابهایی که در قدم به قدم نقشهی وسیع این عنوان پنهان شدهاند.
برای مثال، برای «آغاز شدن» مرحلهای که مربوط به سرنوشت فردی به نام Victus است، باید به جزییاتی توجه کنید که در ظاهر بیاهمیت هستند. علاوه بر آن باید مکانهایی را بگردید که هیچ علامتی در نقشه آنها را مشخص نمیکند. مراحل زیادی مانند این ماموریت وجود دارند که صرفا برای روایت پیشزمینهی داستانی در بازی هستند. بنابراین کامل کردن آنها نه سلاح و زرهای به عنوان پاداش دارد و نه تروفی یا اچیومنتی به آن تعلق میگیرد.
جامعهی بازیبازان این عنوان، همچنان در حال کاوش و جست و جو در بازی برای کاملتر نمودن پیشزمینهی داستانی هستند. درست مانند بازیبازان Legend of Zelda: Breath of The Wild.
اگر جزییات و اسرار عنوان Valhalla و Origins در نقشهای پهناور و گسترده پنهان نمیشدند، شاید بازیبازان بیشتری موفق به یافتن آنها شده بودند. بنابراین به همین سادگی نادیده گرفته نمیشدند. داستان 60 الی 80 ساعتهی عنوان Valhalla حتی برای یک عنوان داستان محور نیز طولانی حساب میشود. مراحل فرعی جذاب، آیتمهای نفیس و ایستراگهایی که هر کدام مربوط به یکی از نسخههای این سری هستند پشت کوهی از فعالیتهای فرعی دیگر پنهان میشوند. در این صورت واضح است که تعداد زیادی از مخاطبان این موارد را نمیبینند.
سخن پایانی:
اگر یوبیسافت در نسخههای جدید این فرنچایز از نقشههایی با وسعت کمتر استفاده کند، میتواند ستنیگ و محیطهایی را به وجود بیاورد که تا کنون ندیدهایم. استفاده از قدرت سختافزاری نسل جدید کنسولها نیز میتواند محیطهایی با جزییات بصری بالا، هوش مصنوعی بهتر و در نهایت گیمپلی بهتر را به ارمغان آورد. شاید نقشهی بزرگ به عنوان Odyssey کمک کرده باشد اما نقشهی بزرگ برای هر عنوان در فرنچایز Assassin’s Creed مناسب نیست. محیطهای کوچکتر برای جزییات، روایت داستانی و گیمپلی بازیهایی که یوبیسافت ارائه میدهد مناسبتر هستند.