داستان Assassin’s Creed Shadows با شروعی طوفانی و هیجانانگیز آغاز میشود؛ مقدمهای پر از اشک و لبخند، با سکانسهایی که هم دل طرفداران را برای آغاز یک ماجراجویی جذاب و پر از انتقام میبرد، و هم قلبشان را به درد میآورد به دلیل اتفاقاتی که برای نائوئه در آغاز داستان رخ میدهد. در این مقاله با رسانه گیم پالِت همراه باشید تا داستان بازی Assassin’s Creed Shadows را به طور کامل زیر ذره بین ببریم.
داستان Assassin’s Creed Shadows از کجا شروع میشود؟
یوبی سافت در بازی جدید خود یعنی Assassin’s Creed Shadows بار دیگر یک سفر تاریخی را آغاز میکند. سفری تاریخی به قلب ژاپن فئودال و به گونهای هنرمندانه تاریخ ژاپن و جنگهای داخلی قرن شانزدم را با نحوه پیداش اساسینزها پیوند میزند. برای شروع داستان بازی Assassin’s Creed Shadows باید به قرن شانزدهم و دوران سنگوکو (جنگهای داخلی ژاپن) بازگردیم. داستان از این قرار است که نوبوناگا در آستانهی حمله به ایگا است. رویای او، متحد ساختن تمام ژاپن تحت یک پرچم و یک خاندان است. او پسرش نوبوکاتسو را برای شکست ایگا میفرستد، اما آنها با شیوهی جنگ در سایهها، مقاومت شدیدی از خود نشان میدهند و برنامهی نوبوناگا را با مشکل مواجه میکنند.

شخصیت اصلی بازی Assassin’s Creed Shadow
شخصیت اصلی داستان بازی Assassin’s Creed Shadows، نائوئه نام دارد و در منطقهی ایگا در ژاپن زندگی میکند. ماجرا با صحنهای از تمرین مبارزهی نائوئه با پدرش، ناگاتو، آغاز میشود. پس از پایان تمرین، نائوئه مأمور میشود به عمهاش ماتسو کمک کند؛ زنی که باور دارد مزرعهاش توسط موجودی خبیث یا حیوانی وحشی تسخیر شده. در جریان بررسی، نائوئه با گروهی از شکارچیان برخورد میکند که به او هشدار میدهند جنگ بزرگی در راه است و ایگا ممکن است قربانی بعدی باشد. بعدها همان روز، ماتسو شمشیر قدیمیاش را به نائوئه هدیه میدهد. اما پیش از آنکه نائوئه بتواند دربارهی آن پرسوجویی کند، موموچی ساندایو از راه میرسد و از او میپرسد که آیا میتواند در برابر اربابی به نام اودا نوبوناگا بجنگد؟

نائوئه سپس از طرف موموچی مأمور میشود تا به یکی از برجهای دیدهبانی سر بزند؛ چون مدتی است که از آنها خبری در دست نیست. نائوئه متوجه میشود که سربازان قبیله اودا کنترل برج را به دست گرفتهاند و چندین هفته است که آنجا مستقر شدهاند. پس از هفتهها و احتمالاً ماهها تمرین و تفکر، ناگاتو، دخترش نائوئه را تشویق میکند تا در یک نشست حضور پیدا کند. اودا نوبوناگا با لشکری بزرگتر از همیشه در راه است و این نشست برای این است تا ایگا در رابطه با این موضوع تصمیمی جدی اتخاذ کند. هاتوری هانزو، یک غریبه، پیشنهاد میدهد که آنها زیر پرچم نوبوناگا بروند تا از حمایت او برخوردار شوند. اما مردم ایگا با این موضوع مخالفت میکنند زیرا غرورشان به آنها چنین اجازهای نمیدهد.
ناگاتو و نائوئه به پایگاه نظامی قبیله اودا میروند تا شاید از برنامههایشان سر در بیاورند. هانزو نامهای محرمانه به ناگاتو میدهد، اما پیش از اینکه بفهمیم در آن چه نوشته، حمله به ایگا آغاز میشود. این حمله در سال ۱۵۸۱ رخ میدهد، دو سال پس از شروع داستان. هر دو به خانهی قدیمی دوست خانوادگیشان، تومیو، پناه میبرند تا اندکی نیرو بگیرند و زخمها را التیام ببخشند. اما ذهن نائوئه آرام نیست. او میداند که مسئولیت سنگینی بر دوش او قرار دارد: جعبهای که پدرش از آن محافظت میکرد، اکنون به دست دشمن افتاده است.
یاسوکه؛ دومین قهرمان داستان بازی Assassin’s Creed Shadows
پیش از این وقایع، مردی به نام دیوگو (Diogo) روی کشتی پرتغالی دیده میشود. او و مادرش بردهی اربابان بردهدار دوارته دیلو (Duarte D’Lo) و نونو کارو (Nuno Caro) هستند. مادر دیوگو سندهایی پیدا کرده بود که نونو کارو نمیخواست آنها را بخواند؛ به همین دلیل به ضرب گلوله کشته میشود. یاسوکه (همان دیوگو) نیز قرار بود کشته شود، اما شاهد هستیم که یک اساسین وارد کشتی میشود، دیوگو را نجات داده و به او فرصت میدهد تا فرار کند.
یاسوکه پس از مدتی سرگردانی در دریا، توسط مبلغین Luís Fróis و والینیانو (Valignano) نجات مییابد. آنها سرپرستی او را بر عهده میگیرند و او نیز با آنها در سفرهای تبلیغیشان همراه میشود. به سال ۱۵۸۱ بازمیگردیم. مبلغین به ژاپن آمدهاند تا دین مسیحیت را گسترش دهند، اما عبور از کیوتو خطرناک است، پس آنها به اجازهی اودا نوبوناگا نیاز دارند تا در قلمروی او آزادانه تردد کنند. نوبوناگا پیشنهاد آنها را بررسی کرده و در نهایت قبول میکند ولی به خود دیوگو علاقهمند میشود. او پیشنهادشان را میپذیرد به شرطی که دیوگو تحت فرمان او درآید و به عنوان محافظ شخصیاش خدمت کند. دیوگو اکنون به عنوان محافظ نوبوناگا آموزش میبیند تا به روش ساموراییها و هنر خطاطی مسلط شود.

تمرین شمشیرزنیاش را کیزومی نوبوتسونا بر عهده دارد. در ادامه، صحبت با لیدی Nene، او آشکار میکند که نوبوتسونا شمشیر ارزشمندی را که نوبوناگا به او هدیه داده بود، در یک دوئل از دست داده است. لیدی Nene از دیوگو میخواهد که شمشیر را پس بگیرد، تا هم آبروی استادش بازگردد و هم وفاداری خود را به نوبوناگا نشان دهد. پس از پیروزی در دوئل، نوبوناگا از دیوگو بسیار خرسند میشود و از او میخواهد که بهعنوان سامورایی شخصیاش خدمت کند. اما این مقام جدید، نام جدیدی نیز میطلبد و دیوگو نام یاسوکه را انتخاب میکند.
یاسوکه که حالا یک سامورایی است، در کنار ارتش اودا نوبوناگا میجنگد و همان روزی که نوبوناگا به ایگا حمله میکند، در میدان نبرد حضور دارد. مشاهده میکنیم که یاسوکه چگونه با موفقیت از میان نیروهای ایگا عبور میکند و در نهایت با موموچی ساندایو روبرو میشود. یاس.که پس از مبارزه با موموچی و شکست دادن او، متوجه تیغهی مخفی (Hidden Blade) روی دست موموچی میشود؛ همان تیغهای که اساسینی که جان او را نجات داد، نیز به دست داشت. او درباره منشأ آن تیغه میپرسد، اما موموچیی فرصتی برای پاسخ ندارد. تنها چیزی که میگوید این است که زنی با تیغهای مشابه وجود دارد و یاسوکه باید او را پیدا کند.

تراژدی نائوئه؛ آغاز مسیر انتقام در داستان Assassin’s Creed Shadows
در همین زمان، پدر نائوئه به او میگوید که به مقبرهای در کوهستان برود و چیزی را که درون آن است بردارد. مقبره قفل است، اما با تیغهی مخفی که پدرش به او داده، میتواند آن را باز کند. نائوئه درون مقبره جعبهای پیدا میکند، اما یک سامورایی به او حمله کرده و جعبه را میدزدد. پدرش او را پیدا میکند و با هم به سمت تومیو، دوست قدیمیاش، میگریزند تا استراحت کنند. اما نائوئه مسئول محافظت از جعبه است و پس به محض اینکه حالش کمی بهتر میشود، به قلعهای که سامورایی در آن مستقر است میرود.
نائوئه بدون مکث، محل استقرار دشمن را شناسایی میکند. و آن مکان هم جایی نیست جز قلعهای در نزدیکی جایی که ساموراییِ ناشناس در آن جا خوش کرده. نائوئه بیدرنگ راهی قلعه میشود و با شجاعتی که از پدرش به ارث برده، به دل دشمن میزند و موفق میشود جعبه را پس بگیرد. اما بازگشتش به خانه، پایانی آغاز فاجعهای ویرانگر است و برای اولین بار با گروه شینباکافو در داستان بازی Assassin’s Creed Shadows آشنا میشویم. در راه بازگشت، از میان درختان، گلولهای به سمت نائوئه شلیک میشود. نائوئه نقش بر زمین میشود. چند مرد نقابدار از دل سایهها بیرون میآیند. اما ناگاتو، پدرش، که زخمی و ضعیف بود، خود را به میدان میرساند. با دستان لرزان اما مصمم، شمشیر میکشد و یکی از مهاجمان را زخمی میکند اما در نهایت، در این مبارزه مغلوب شده و نقش بر زمین میشود.
نائوئه که بیرمق و زخمی، روی چمنزار افتاده، جعبه را از دست داده، نه تنها مرگ پدرش را به چشم دیده بلکه خودش نیز در آستانهی مرگ است. اما تقدیر هنوز با او کار دارد. مسافری به نام جونجیرو و همراهش سورین، که در همان حوالی سفر میکردند، نائوئه را پیدا میکنند. آنها او را نجات میدهند و به معبدشان میبرند. نائوئه هفتهها در آنجا بستری و بیهوش است. اما آرامآرام، زخمهایش بهبود مییابند اما بر خلاف جسم او، قلب نائوئه پارهپاره و مملو از اندوه و انتقام است.

زمانی که نائوئه بهبودی کامل را به دست میآورد تصمیمش این است تا به هر قیمتی جعبه را پس گیرد. اما اینبار او تنها نیست و همراهانی دارد که برایش مهماند و مسیری را در پیش میگیرد که فراتر از انتقام است. نائوئه دیگر دختری آسیبدیده و پریشان نبود؛ او حالا جنگجویی بود که هدفی روشنی در ذهن داشت. در ادامه شاهد هستیم که نائوئه با کمک تومیو، پایگاهی مخفی راهاندازی میکند. این پایگاه در حقیقت مرکز عملیات علیه گروه مرموز شینباکوفو است. تومیو نیز اولین سرنخها را در اختیارش میگذارد؛ مردی که در حملهی گذشته گوشش را از دست داده، و زنی با اسلحهای طلایی که در تعقیب او بودند.
نائوئه مأموریتی پرمخاطره را آغاز میکند. با نفوذ به یک مراسم چای بسیار سطح بالا، موفق میشود محل اختفای زن را پیدا کند و با پیگیری سرنخهای موجود، مسیر مرد نابینا شده را نیز دنبال میکند و هر دو را از میان برمیدارد.
نبرد یاسوکه و نائوئه؛ داستان مرگ نوبوناگا از دل تاریکی
با گذشت چند روز، از طرف آکچی میتسوهیده، یکی از ژنرالهای برجستهی اودا نوبوناگا، پیامی به نائوئه میرسد او نائوئه را به یک ملاقات دعوت میکند و راز مهمی را با او در میان میگذارد. او به نائوئه میگوید که نوبوناگا، قاتل خانواده او و مردم ایگا، به زودی در معبد هونجی مراسم چای خواهد داشت. خصوصا که محافظانش اندکاند و اگر حملهای دقیق و ناگهانی طراحی شود، میتوان کارش را تمام کرد.
میتسو انگیزهای شخصی دارد و آن هم کشته شدن مادرش توسط نوبوناگاست. او سالهاست به خیانت فکر میکند، و حالا لحظهی مناسب فرا رسیده. نائوئه که هنوز زخمهای عمیقی در دل دارد، درنگ نمیکند و میپذیرد. نائوئه به معبد نفوذ میکند و در مواجههای نفسگیر، با نوبوناگا مبارزه میکند. او موفق میشود نوبوناگا را شکست دهد اما لحظهای که تیغهاش را بالا میبرد تا ضربهی نهایی را فرود آورد، یاسوکه ناگهان از دل شعلهها بیرون میپرد. او سعی میکند تا جلوی نائوئه را بگیرد و نوبوناگا را نجات دهد اما او شمشیر خود را نگه میدارد و مبارزه را متوقف میکند؛ نه از روی خیانت، بلکه از حیرت.

او تیغهی مخفی نائوئه را میشناسد؛ همان که روزی جانش را نجات داده بود. نائوئه با خشم فریاد میزند: «جعبه کجاست؟» و نوبوناگا گیج و ناباور پاسخ میدهد که اصلاً نمیداند از چه حرف میزند. و آنجاست که حقیقت عیان میشود: نوبوناگا هیچگاه رهبر شینباکوفو نبوده بلکه این آکچی میتسو بود که با فریب، هم نائوئه و هم نوبوناگا را بازی داد. او تمام این نقشهها را چیده بود تا نوبوناگا را از سر راه بردارد و کنترل کامل بر ژاپن را به دست بگیرد، چرا که بزرگترین متحدکنندهاش از میان برداشته شده بود.
خیانت یا سرنوشت؟ لحظه مرگ نوبوناگا در بازی Assassin’s Creed Shadows
نوبوناگا که متوجه میشود هیچ راه فراری از ساختمان در حال سوختن ندارد و افتخار او لکهدار شده، از یاسوکه میخواهد تا در انجام سپوکو کمکش کند. با اندوهی در دل و شمشیری در دست، یاسوکه درخواست اربابش را اجابت میکند. نوبوناگا به کام مرگ میرود و حالا با مرگ نوبوناگا، مسیر شینباکوفو برای تسلط بر ژاپن هموار میشود. فردای آن روز، نائوئه که تازه به حقیقت پی برد، به مخفیگاه بازمیگردد و به همه خبر میدهد که اگرچه در کشتن نوبوناگا موفق شدهاند، اما هدف اصلیشان شکست خورده است. تومیو به او دستور میدهد که به مبارزه و جستجو ادامه دهد و تا زمانی که همه اعضای شینباکوفو از بین نرفتهاند، دست برندارد.

دشمنان قدیمی، متحدان جدید؛ اتحاد یاسوکه و نائوئه
در همین زمان، خبر میرسد که جونجیرو ناپدید شده است. نائوئه برای یافتنش به جستوجو میرود و در همان نقطه، دوباره با یاسوکه روبهرو میشود. نائوئه حاضر نیست حرفهای او را بشنود و ترجیح میدهد همانجا او را بکشد. اما جونجیرو دخالت میکند و میگوید اگر قرار است یاسکه را بکشد، پس شمشیر را به او بدهد تا بعدش نائوئه را بکشد. او پرده از حقیقتی تلخ برمیدارد: پدرش همان ساموراییای بود که جعبه را دزدید، نائوئه را زخمی کرد، و ناگاتو را به قتل رساند. او هم کینهای سنگین در دل داشت و قصد انتقام از نائوئه را داشت اما در روزهایی که نائوئه زخمی و ناتوان در معبدشان بستری بود، او یاد گرفت ببخشد. حالا، از نائوئه میخواهد همانقدر بزرگ باشد.
یاسوکه رو به نائوئه پیشنهاد میدهد که با هم متحد شوند و با هم کار کنند. در حقیقت یاسوکه نه تنها میخواهد انتقام کسانی را بگیرد که به اربابش خیانت کردند، بلکه میخواهد از راز تیغهی مخفی نائوئه و ارتباطش آن با اساسینی که جانش را نجات داد و بردهدارانی که او را به کشتی بردند، سر درآورد. یاسوکه میگوید که آنها دشمن مشترکی دارند: خیانتکاران، شینباکوفو، و تمپلارهایی که جعبهها را میخواهند. او به دنبال حقیقت است و نائوئه تنها کلید این حقیقت است. نائوئه لحظهای سکوت میکند و سپس شمشیرش را پایین میآورد و زمزمه میکند: «با من بیا.»

در این لحظه یاسوکه و نائوئه تصمیم میگیرند تا آگاهانه و با اعتماد به یکدیگر با هم متحد شوند. اکنون که نائوئه و یاسوکه در کنار یکدیگر ایستادهاند، فصل تازهای از داستان بازی Assassin’s Creed Shadows آغاز میشود؛ فصلی پرخطر، اما روشن از امید. پایگاهی که پیشتر با کمک تومیو ساخته شده بود، حالا به قرارگاه اصلی آنها تبدیل میشود.
گروه مخفی شینباکوفو؛ تهدید بزرگ در سایههای ژاپن فئودال
شینباکوفو چه کسانی هستند؟
نائوئه و یاسوکه تصمیم میگیرند گروه مرموز شینباکوفو را از درون متلاشی کنند؛ دشمنی که در سایهها نفس میکشد. این هدف و ماموریت اصلی داستان بازی Assassin’s Creed Shadows محسوب میشود. شینباکوفو مجموعهای از افراد با پیشزمینهها، خواستهها و انگیزههای متفاوت است؛ اما آنها یک نقطهی اشتراک دارند: جاهطلبی، طمع، و تمایل به ویران کردن نظم جامعه. در جریان این عملیات، نائوئه و یاسوکه با چهرههایی بسیار متنوع مواجه میشوند. برخی از آنها صرفاً در پی قدرت یا ثروتاند؛ مانند «نیزهدار» یا «احمق»، که یا برای خود، یا برای خانوادهشان قدرت میطلبند. برخی دیگر، به دنبال انتقاماند؛ همانند «گاومیش»، آخرین بازماندهی قبیلهی بسّو که توسط نوبوناگا قتلعام شده است.
گاومیش، با خشم فروخوردهای که در صدایش جاری است، برای راهبان منطقهی تانوان سخنرانی میکند. او یادآوری میکند که چگونه این راهبان، زمانی به قبیلهاش پناه دادند و سپس بهخاطر همین کمک، قتلعام شدند. یکی از راهبانان، که در کودکی از این فاجعه جان سالم به در برده، هنوز کابوسهای آن شب را میبیند. گاومیش میخواهد از این زخم، سلاحی بسازد. رهبر راهبان نمیخواهد خواستههای گاومیش را اجرا کند و روش دیگری برمیگزیند: صلح، دعا و مدیتیشن. مسیری آرام، در برابر خشونت آشکار.

شخصیتی دیگر با نام «خردمند» سعی دارد با فریب، جنگی میان قبایل آغاز کند تا بعداً بتواند فاتح را کنترل کند. او قبایل سویجون و آکیاما را با نیرنگ به جان هم میاندازد. حتی طومار صلحی که قرار بود مانع جنگ شود، ناپدید میشود و در نهایت مشخص میشود که این «خردمند» همان کسیست که آتش اختلاف را شعلهور کرده است. با پیشروی در مأموریتها، متحدانی هم به تیم نائوئه و یاسوکه میپیوندند. مانند «شو»، استاد شینوبی که لیستی از شاگردان سابقش را در اختیار آنها میگذارد. شاگردانی که پس از حملهی نوبوناگا پراکنده شدند، اما اکنون، در خدمت شینباکوفو به شکار نائوئه و یاسوکه آمدهاند.
مادر کیست؟ رازآلودترین عضو شینباکوفو
در ادامهی مسیر، نوبت به یکی از اسرارآمیزترین اعضای شینباکوفو میرسد و داستان بازی Assassin’s Creed Shadows بسیار هیجان انگیز دنبال میشود؛ زنی ملقب به «مادر». نائوئه و یاسوکه سرنخهایی از منطقهی اُومی دریافت میکنند، جایی که فقر و قحطی سالهاست مردم را به زانو درآورده. با کمی جستوجو، به بانویی میرسند به نام لیدی اوئیچی؛ زنی محترم، بیوه، و خواهر اودا نوبوناگا. او که از شینباکوفو نفرت دارد، اطلاعاتی از منطقه در اختیار یاسوکه قرار میدهد. او از کارخانهای صحبت میکند که در آنجا باروت تولید میشود و نقشی مهم در برنامههای نظامی دشمن دارد. یاسوکه به آنجا نفوذ میکند، محمولهها را نابود کرده و سپس دایمیویی ستمگر را که مردم را زیر سلطه نگه داشته، از میان برمیدارد. همهچیز در نگاه اول عادی به نظر میرسد، تا زمانی که حقیقتی تکاندهنده فاش میشود. لیدی اوئیچی خودِ «مادر» است؛ عضوی از شینباکوفو که در دل مردم جا گرفته است.

او در توضیح این خیانت، اشک میریزد. فقر مردم اُومی را میبیند و تلاش میکند از راه وام و حمایت مالی نجاتشان دهد. اما هرچه جلوتر میرود، بدهیاش بیشتر میشود. دایمیویی که پیشتر یاسوکه او را کشت، در ازای پاک کردن بدهیها، او را به شینباکوفو معرفی میکند. در ابتدا همهچیز وعدهای برای بهبود بود؛ اما آن وعدهها، دروغی بیش نبودند و وقتی او فهمید در چه دامی افتاده، خیلی دیر شده بود. اکنون، او در مقابل نائوئه و یاسوکه ایستاده. دو مبارز، دو تیغه در برابر مادری که زمانی برای مردمش جنگیده بود. یاسوکه پیشنهاد میدهد او را ببخشند، اما نائوئه، با چشمانی پر از یاد پدرش، این زن را مانند سایر اعضای سازمان میبیند. در نهایت، دلش میلرزد؛ او را نمیکُشد. «مادر» تنها عضوی از شینباکوفوست که از تیغهی عدالت جان سالم به در میبرد.
این تصمیم، نائوئه را بیش از آنچه خودش بداند، تغییر میدهد. او حالا قدرت قضاوت دارد؛ نه فقط کشتن، بلکه انتخاب میان مرگ و بخشش. شینباکوفو در حال فروپاشی است، اما هستهاش هنوز زنده است و حقیقت هنوز کامل آشکار نشده است. حال زمان آن رسیده که نائوئه و یاسوکه، نه فقط دشمنان را از بین ببرند، بلکه حقیقت را نیز از دل سایهها بیرون بکشند. در اصل، هرکدام از اعضای شینباکوفو که به تدریج داستان بازی Assassin’s Creed Shadows با آنها بیشتر آشنا شدیم، دلیلی برای پیوستن به این اتحاد داشتند. انگیزهها و دلایل متنوع آنها نشان میدهد که نه تنها دیدگاه مشترکی نداشتند، بلکه خیلی از آنها حتی قصد تسلط بر ژاپن را هم نداشتند. اقدامات آنها باعث ایجاد آشوب شد، اما نبود اتحاد درونی و کمارزش شمردن نائوئه و یاسوکه در نهایت موجب فروپاشی آنها شد.
ماموریتهای جانبی؛ رازهایی که میتوانند داستان Shadows را تغییر دهند
ماموریتی تاریک برای شاگردان قدیم؛ دشمنان جدید
اما پیش از رسیدن به پایان داستان بازی Assassin’s Creed Shadows، دو مأموریت جانبی مهم از زندگی قهرمانانمان باقیمانده که باید به آنها توجه کرد. در یکی از مراحل، یاسوکه پیامی از استاد قدیمیاش، نوبوتسونا، دریافت میکند. او برای دیدار با استاد راهی میشود تا یاد و خاطرات گذشته را مرور کنند. نوبوتسونا از یاسوکه میخواهد طوماری را باز کند. طوماری که پس از بهدست آوردن شمشیر استاد و تبدیل شدنش به یک سامورایی واقعی، به او داده شده بود.
این طومار شامل نام شاگردان برجسته نوبوتسونا و مهارتهای آنها است. اگر یاسوکه بتواند آنها را پیدا کرده و شکست دهد، نه تنها به جنگجویی قدرتمندتر تبدیل خواهد شد، بلکه میراث استادش را نیز زنده خواهد کرد. اما اگر همه شاگردان را از پا درآورد و بازگردد، متوجه خواهد شد که استادش کشته شده است. قاتل او کسی نیست جز Sanada Masatoyo. همان کسی که زمانی نوبوتسانا را جلوی چشمان نبوناگا شکست داد، شمشیر او را از وی گرفت و به شهرت مدرسه نوبوتسونا پایان داد. در سال 1581 زمانی که یاسوکه شاگردان مدرسه Masatoyo را شکست داد و شمشیر نوبوتسانا را پس گرفت، به دشمن قسم خورده سانادا تبدیل شد. اکنون، سانادا میخواهد با شکست دادن یاسوکه، آبروی مدرسهاش را بازگرداند. اما یاسوکه او را نیز شکست میدهد و در این راه، انتقام استادش را میگیرد.

سرنوشت Matsu، عمه نائویه
در بخش دیگر از داستان بازی Assassin’s Creed Shadows، اگر به ایگا برگردید، متوجه میشوید که کسی در خانهی نائوئه خوابیده است. نامهای در کنار تخت او قرار دارد که نشان میدهد این فرد، ماتسو، عمه نائوئه است. ماتسو از حمله نوبوناگا جان سالم به در برده، اما اکنون در روزهای پایانی زندگی خود به سر میبرد و تصمیم دارد برای همیشه به کوه برود و در آنجا آرام گیرد. نائوئه تصمیم میگیرد عمهاش را پیش از رفتن پیدا کند و در کمال خوشحالی، دوباره همدیگر را ملاقات میکنند. نائوئه برای او خانهای امنتر پیدا میکند، زیرا خانهی قدیمیاش دیگر سقف ندارد. ماتسو پیشنهاد میدهد به کلبهای کوچک در نزدیکی بروند، اما شایعاتی درباره گروهی از مردان راهب وجود دارد که در آنجا به جرم و جنایت پرداختهاند.
وقتی نائوئه و ماتسو به آنجا میرسند، با مردی سالخورده و نوهاش روبهرو میشوند. نوه بیمار است و نائوئه دارویی برای او تهیه میکند، اما بعداً متوجه میشود که بیماری نوه ساختگی بوده تا پدربزرگ آسیب نبیند. او خانوادهاش را در جنگ از دست داده و اکنون فقط از نوهاش مراقبت میکند. دختر به پدربزرگ میگوید باید بمانند و فرار نکنند. او میخواهد مانند نائوئه یک شینوبی شود، همانطور که نائوئه با آموزشهای ماتسو بزرگ شده. پدربزرگ راضی میشود و تصمیم میگیرند همانجا بمانند. شاید ندانیم چه پیش خواهد آمد، اما حداقل این اطمینان را داریم که ماتسو روزهای پایانیاش را در کنار دوستی سپری میکند و نائوئه در امان است.
اعتراف مرگبار؛ رهبر واقعی شینباکوفو کیست؟
به ادامه داستان اصلی بازگردیم. در این مرحله، زمانی که ۱۰ نفر از ۱۲ عضو شینباکوفو از میان میروند، داستان به مراحل پایانی خود نزدیک میشود. تنها کسانی که باقی ماندهاند، آکچی میتسو، خائن، و رهبر اصلی ناشناس و نقابدار گروه هستند. آکچی میتسو نیز همانند دیگران در حمله به قلعهاش کشته میشود. در لحظهی مرگ، اعتراف میکند که رهبر واقعی شینباکوفو کسی نیست جز آشیکاگا یوشیاکی، شوگون سابقی که توسط نوبوناگا از قدرت ساقط شد.
یوشیاکی را پیشتر در یکی از مأموریتها هنگام مسابقهی سومو ملاقات کرده بودیم. او در آن گفتگو به نقشش اشاره کرده بود. او گفته بود کسی که در موضع ضعف است باید بیاموزد چگونه نیروهای اطراف خود را هدایت کند و ترجیح میدهد از دور نظارهگر باشد(اشارهای به کنترل شینباکوفو از سایهها). در یکی از مکالمات، یوشیاکی از تمثیلی استفاده میکند: وقتی یاسوکه از محبوب نبودن کشتیگیر مورد علاقهاش صحبت میکند، یوشیاکی میگوید: «مردم وقتی به او توجه میکنند که ببینند تنها کسی است که ایستاده و دشمنانش زیر پای او هستند.» (اشارهای به نقشهی شینباکوفو).

در ادامهی داستان بازی Assassin’s Creed Shadows، پس از کشته شدن آکچی میتسو، تنها یک نفر باقی میماند که قادر است شینباکوفو را به جایگاه اصلیاش بازگرداند: آشیکاگا یوشیاکی. اما او، در حالی که ظاهرش را از دید همه پنهان کرده، همچنان با نقابش در سایهها فعالیت میکند. یوشیاکی بهدقت برنامهریزی کرده است تا دشمنانش یکی پس از دیگری از پا درآیند، ولی خودش همچنان از دور نظارهگر باقی بماند. زمانی که یوشیاکی با نائوئه و یاسوکه روبهرو میشود، نمیجنگد؛ چون میداند شکست خورده است. او پیشنهادی مطرح میکند: در ازای زنده ماندنش، اطلاعاتی را در اختیارشان بگذارد که شدیداً به دنبال آن هستند.
نائوئه و یاسوکه؛ جنگجو یا انتقامجو؟ داستانهای شخصی
پیش از این حمله، شما باید مأموریتهایی را در گیم پلی بازی Assassin’s Creed Shadows انجام دهید که به داستان شخصی نائوئه و یاسوکه عمق بیشتری میبخشد.
در مسیر دنبال کردن «روباه»، یاسوکه نام «دوارته دیلو» را میشنود. سعی میکند مردی را که این نام را به زبان آورده، بازخواست کند، اما به نتیجهای نمیرسد. وقتی یاسوکه به ژاپن آمد، گذشتهاش را پشت سر گذاشت و فکر میکرد دیگر هیچوقت به سراغش نخواهد آمد. اما حالا که این افراد بازگشتهاند، همهی خشم و اندوهی که دفن کرده بود، دوباره زنده شده. حالا بیشتر از همیشه مصمم است تا آنها را نابود کند. با کمی تحقیق، محل اختفای دوارته دیلو را پیدا میکند و او را بیدرنگ از پا درمیآورد. سپس میفهمد که هم دوارته و هم نونو کارو، عضو محفل تمپلارها بودند. وقتی از لوئیس درباره تمپلارها میپرسد، او میگوید که نامشان را گاهی در ایتالیا شنیده است(اشارهای به سهگانه اتزیو) چون از پاپ و خاندان بورجیا صحبت میکند.
لوئیس میگوید سازمانی مرموز آنها را از بین برد، اما اطلاعاتی از آنها در دسترس نیست. به لطف ترجمههای لوئیس، یاسوکه همچنین درباره شخصی به نام «کامورا کو» میشنود که سربازانی را برای نونو کارو آموزش میدهد. پس از یافتن او، یاسوکه با دیدن صلیب بزرگ روی سینهاش مطمئن میشود که او نیز تمپلار است و در نهایت او را هم از پا درمیآورد. با این حال، رد نونو کارو همچنان در دست نیست. اما رهبر سابق شوگون اطلاعاتی درباره «ملکه نقرهای» میدهد. دختری که اتفاقاً دختر آکچی میتسو است؛ همان کسی که یاسوکه مدت کوتاهی او را کشت.
ملکه نقرهای میخواهد یاسوکه را ملاقات کند، اما هدفش در اصل مسموم کردن اوست. این دستوری است که از طرف نونو کارو دریافت کرده ست. با این حال، بهطور شگفتانگیزی او واقعاً با یاسوکه دشمنی ندارد. او هم نونو کارو را دوست ندارد و اگر واقعاً قصد کشتن یاسوکه را داشت، این کار را کرده بود. وقتی یاسوکه به هوش میآید، او توضیح میدهد که حاضر است کمک کند، ولی شرطی دارد: یاسوکه باید برادر کوچکترش را از چنگ نونو نجات دهد. اگر موفق شود، او مکان نونو را فاش میکند. یاسوکه این مأموریت را با موفقیت انجام میدهد، برادر ملکه را نجات میدهد، و در نهایت نونو کارو را نیز میکشد و انتقامی که سالها در دلش مانده بود، سرانجام به پایان میرسد.

نائوئه؛ انتقامجو در جستجوی حقیقت
در همین زمان، نائوئه در تلاش است تا درباره والدینش و گذشتهی مرموزش اطلاعاتی به دست آورد. دوباره با هانزو روبهرو میشود. هانزو ناخواسته لو میدهد که سه جعبه وجود داشته، نه فقط یکی. او از نائوئه میخواهد که این جستوجو را متوقف کند زیرا همین وسواس به جعبهها باعث مرگ پدر و مادرش شده است. اما نائوئه مصر است. هانزو در نهایت تسلیم میشود و میگوید اگر واقعاً میخواهد درباره گذشتهاش بداند، باید به مقبرهای در ستسو برود.
نائوئه وارد مقبره میشود و با اجساد زیادی روبهرو میشود . برخی از آنها تیغههای مخفی دارند و در انتهای مقبره، لوگوی «فرقه اساسینها» به چشم میخورد. درون مقبره سه محراب وجود دارد که زمانی جعبهها روی آنها قرار داشتند. در کنارش یک زره کلاسیک اساسین و دفترچهای به زبان لاتین وجود دارد. یاسوکه متن را ترجمه میکند و میفهمد نویسندهاش «آلوارو کاتارا» است. اسپانیایی که به فرقه اساسینها پیوسته بود. او و «تسو» (مادر نائوئه) با کمک موچی ساندایو (که در مقدمه دیدیم) با هم کار میکردند. در متن همچنین اشارههایی به پایگاههای مخفی دیگر شده است.
نائوئه با دنبال کردن یادداشتهای باقیمانده، چهار پایگاه مخفی اساسینها را در سراسر ژاپن پیدا میکند. طبق یادداشتها، حقیقتهای جالب در مورد جعبهها در داستان بازی Assassin’s Creed Shadows فاش میشود. «تسو» متوجه شده بود که تمپلارها مکان جعبهها را پیدا کردهاند. او همه اعضای فرقه را فرا میخواند تا از جعبهها محافظت کنند اما ما میدانیم چه شد، چون اجسادشان را قبلاً در مقبره دیدیم. بعد از صحبت با شوگون سابق، نائوئه متوجه میشود که اساسینی دیگر با تیغهای مانند خودش وجود دارد. در مکان مشخصشده، او مقبرهی دیگری مییابد. این مقبره با ترانهای که والدینش برایش میخواندند باز میشود. درون مقبره، او جعبه را سر جایش میگذارد. در کنارش یادداشتی از مادرش است که تأیید میکند مرگش در زمان حمله ساختگی بوده و او هنوز زنده است. هانزو هم با جعبهی دوم وارد میشود و حالا آنها دو تا از سه جعبه را دارند: «جواهر» و «آینه»، و تنها یکی باقی مانده است.
در ادامه، هانزو حقیقت را به نائوئه میگوید که او عاشق تسو بود، ولی تسو عاشق ناگاتو شده بود. هانزو پر از حسادت و خشم، ایگا را ترک کرد و در ازای پول، اطلاعات اساسینها و مکان جعبهها را به شینباکوفو فروخت. او بلافاصله از کردهاش پشیمان شد، اما دیر شده بود. موچی گفته بود تسو در آن حمله کشته شده، ولی هانزو باور نکرد. او تمام این مدت به دنبال او بوده و حالا از نائوئه میخواهد که به او کمک کند. نائوئه میگوید تصمیمگیری با او نیست؛ نه درباره زنده ماندن هانزو و نه درباره جستجوی مادرش. سپس آنها با هم میجنگند. نائوئه پیروز میشود، اما هانزو را میبخشد و از او میخواهد که وفاداریاش را ثابت کند و با او در جستجوی مادرش همراه شود.

شکافهای Animus؛ رازهای پنهان Assassin’s Creed Shadows
راز پیدایش اساسینها در ژاپن
در این نقطه از داستان بازی Assassin’s Creed Shadows، بازیکن میتواند وارد شکافهای انیموس شود که در نزدیکی ظاهر میشوند. درون این شکافها، صدای آلوارو شنیده میشود. او یک اساسین بوده که فرقه را ترک کرده، چون از سوگندشان خارج شده بود. سپس به ناگازاکی در کشور ژاپن میآید و درمییابد که باید درگیر جنگی جدید شود. او برای مبارزه به متحدانی نیاز داشت، بنابراین «تسو» را پیدا میکند، و بعدها «موموی»، «هانزو» و «ناگاتو» را نیز جذب میکند و همهی آنها عضو این فرقه میشوند. به اینگونه و به شکلی جذاب همانند بازیهای قبلی سری Assassin’s Creed همچون Valhalla و Mirage، راز پیدایش اساسینها در ژاپن فئودال افشا میشود

تمپلارها و شینباکوفو؛ رازهای قدرت پشت پرده ژاپن
درون یکی از این شکافها، مکالمهای بین نونو کارو و دوارته دیلو دیده میشود که درباره «محفل درونی تمپلارها» صحبت میکنند؛ تمپلارها همان گروهی هستند که این افراد به آنها گزارش میدهند. آنها از اهمیت اشیایی که درون جعبهها هستند حرف میزنند. گرچه دقیقاً نشان داده نمیشود، اما اساسینهای این دوره آنها را نمادهایی از فضیلتهای ژاپن میدانند.
نونو کارو توضیح میدهد که شینباکوفو در واقع تحت نفوذ تمپلارها بود. آنها قرار بود جعبهها را به تمپلارها تحویل دهند و در عوض، قدرت سلطنت دریافت کنند. اما همانطور که او میگوید، این سلطنت تنها یک قفس طلایی بود؛ چون در پشت پرده، این تمپلارها بودند که واقعاً حکومت میکردند. تنها مانع آنها، اودا نوبوناگا بود زیرا باور قاطع او به وحدت ژاپن با نقشههای آنها تداخل داشت. اما آنها میدانستند که برخی از مردان زیر دست نوبوناگا انگیزه لازم برای خیانت به او را دارند. پس تمپلارها آکچی میتسو را تحریک کردند تا به نوبوناگا خیانت کند.

پایانهای بازی Assassin’s Creed Shadows
به پایان داستان بازی Assassin’s Creed Shadows بازگردیم جایی که یوشیاکی که اکنون تنها حاکم پنهان شینباکوفو است، تصمیم میگیرد برای پایان دادن به بازی قدرت و بازسازی شینباکوفو، از نائوئه و یاسوکه استفاده کند. او از آنها میخواهد تا جنگی بزرگ به راه بیندازند و تمامی کسانی که میتوانند برای او خطرساز شوند، نابود کنند. یاسوکه که هنوز در جستوجوی انتقام استادش است، پیشنهاد یوشیاکی را بهطور جدی میگیرد و وارد جنگ میشود. این جنگ برای یاسوکه نه تنها یک جنگ فیزیکی، بلکه یک جنگ درونی است: آیا او بهراستی میتواند از گذشتهاش رها شود و به چیزی بزرگتر از انتقام دست یابد؟ یا اینکه همچنان در دام انتقامجویی و نفرت از دشمنانش گرفتار خواهد ماند؟

در این بین، نائوئه نیز با متناقضات درونیاش مواجه میشود. او از یکسو میخواهد به خانهای امن و آرامش دست یابد، اما از سوی دیگر، با هر تصمیمی که میگیرد، خود را بیشتر در جنگها و سیاستهای پیچیدهی شینباکوفو گرفتار میکند. در مواجهه با حقیقتهایی که هرگز نمیخواست بداند، او درمییابد که سرنوشت او، همانند یاسوکه، به دست کسانی است که برای منافع خود از او استفاده میکنند. در نهایت، در اوج داستان بازی Assassin’s Creed Shadows، نائوئه و یاسوکه در تقابل نهایی با یوشیاکی قرار میگیرند و با شکست و پایان Shinbakafu را رقم می زنند. هرکدام از آنها باید انتخابی سرنوشتساز انجام دهند: آیا میتوانند بهطور مستقل از شینباکوفو و قدرتهای آن رهایی یابند؟ یا اینکه در نهایت، همانطور که همیشه در تاریخ اتفاق افتاده است، بازیگران اصلی داستانهای دیگران باقی خواهند ماند؟
وقتی مأموریتهای شخصی نائوئه، یاسکه و جونجیرو کامل میشوند، تیتراژ پایانی آغاز میشود. اما هنوز یک صحنهی داستانی باقی مانده: اگر به مخفیگاه بازگردید، مأموریتی آغاز میشود که با ساختن پرچم فرقه توسط جونجیرو به پایان میرسد. در این لحظه، قهرمانان ما برای اولین بار در تمام بازی نفس راحتی میکشند. در همین حال، یادداشتی به مخفیگاه میرسد. نامه از طرف هانزوست: او رد تسو را زده و آمادهی دنبال کردن آن است، هر وقت نائوئه هم آماده باشد.
داستان بازی Assassin’s Creed Shadows با پایانی باز به پایان میرسد. شینباکوفو شکست خورده، اما داستان نائوئه و یاسکه تازه شروع شده. بستهالحاقی (DLC) آینده به نام Claw of Aaji آنها را به سرزمین جدیدی خواهد برد. هنوز مشخص نیست این DLC صرفاً یک داستان جانبی است یا اینکه قرار است ادامهای بر روایت داستان بازی اصلی باشد. از طرفی، درباره محتوای جعبهها هنوز چیزی قطعی گفته نشده، اما با توجه به تاریخچهی بازی اساسینز کرید، احتمالاً شامل آثار باستانی (مثل سیب عدن یا همان Apples of Eden) هستند.
دنیای مدرن در Assassin’s Creed Shadows؛ شخصیت اصلی پشت Animus کیست؟
اما بزرگترین علامت سؤال در داستان بازی Assassin’s Creed Shadows مربوط به خط داستانی دنیای مدرن و انیموس است. بازی با سیستم جدیدی به نام Ego Animus عرضه شده، که برخلاف نسخههای قبلی به روایات قبلی (مثل لایلا و بسیم) هیچ اشارهای نمیکند. در این انیموس جدید، موجودی به نام «راهنما» و «Ego» معرفی میشوند که ظاهراً دو بخش از یک هوش مصنوعی هستند. راهنما ادعا میکند که Ego از اراده آزاد متنفر است و به همین دلیل راهنما شکل گرفته تا ارادهی آزاد را نشان دهد.

در پایان، Ego از این میترسد که انسان بیش از حد جلو رفته باشد اما دقیق نمیگوید چرا. اینکه چه کسی در حال مشاهدهی این خاطرات است هنوز روشن نیست؛ ممکن است این فرد همان شخصیت بسیم باشد، یا شخص دیگری. بازی مملو است از سوالاتی که پاسخ به آنها ما را به پایان واقعی داستان بازی Assassin’s Creed Shadows میرساند. پاسخ به این سوالات، همچنان در پردهای از تاریکی باقی میماند و تنها زمان قادر است حقیقت نهایی را آشکار کند.