اگر شما هم از علاقهمندان به تجربه بازی Banishers: Ghosts of New Eden هستید، در این نقد و بررسی اختصاصی از رسانه گیم پالت به بررسی آخرین ساخته استودیوی بازیسازی دونت ناد (Don’t Nod) پرداخته و میبینیم که آیا این اثر جدید RPG ارزش تجربه کردن را دارد یا خیر؟
وضعیت بازیهای نقشآفرینی در طی ۱-۲ سال اخیر در بهترین حالت خودش قرار دارد و از سال ۲۰۲۲ میلادی شاهد این موضوع بودهایم که بعد از انتشار دو بازی Elden Ring و Horizon Forbidden West، چگونه تیمهای سازنده دیگر هم بازیهای نسبتاً بزرگ و پر مخاطب خودشان را به دست علاقهمندان رساندهاند. ۱۸ آذر ۱۴۰۱ و رویداد The Game Awards زمانی بود که متوجه شدهایم که سال ۲۰۲۴ میلادی یکی از سالهایی خواهد بود که با یک محصول آر پی جی در سطح کلاس جهانی شروع میشود و استودیوی بازیسازی دونت ناد که پیشتر به خاطر سابقه ساخت عناوینی چون سری Life is Strange و بازی Vampyr نزد مخاطبان محبوب بوده است، با همکاری شرکت ناشر فوکوس اینترتیمنت (Focus Entertainment) برای سالها مشغول ساخت و توسعه محصولی بوده که در همان زمان معرفیاش هم یکی از بهترین بازخوردهای رویداد گیم اواردز را دریافت کرد و آن هم چیزی نیست جز بازی Banishers: Ghosts of New Eden که چند روز دیگر به صورت رسمی در اختیار علاقهمندان قرار خواهد گرفت.
با اینکه کارنامه کاری استودیوی سازنده به اندازه خودش درخشان و بزرگ است، اما بگذارید همین اول کار موضوع مهمی را با شما مخاطبان عزیز در میان بگذارم. با اینکه Banishers: Ghosts of New Eden یک محصول RPG شناخته شدهای است که بازیکنان زیادی در سراسر دنیا مشتاق تجربه آن هستند، اما اگر شما هم از علاقهمندان به سبک و ژانر عناوین نقشآفرینی هستید، اصلا توقع تجربه محصولی در حد The Witcher 3، سری بازی Horizon یا حتی Hogwarts Legacy را نداشته باشید. دنیایی که پیش رویتان قرار میگیرد اصلاً در حد و جزئیات محصولات AAA نیست و باید توقعتان را کمی پایینتر از حد خودش بیارید؛ بنابراین با این حساب، به سراغ نقد و بررسی این بازی میرویم تا ببینیم که چه داستانی پشت پرده آن نهفته است.
داستان بازی Banishers: Ghosts of New Eden شاید یکی از خلاقانهترین چیزهایی باشد که برای برخی از مخاطبان شبیه به من (کسانی که زیاد به تجربه بازیهای نقشآفرینی نمیپردازند) از بعد از تجربه بازی Beyond Two Souls با آن روبهرو میشوند که زندگی یک انسان زنده با یک روح گره خورده است. داستانی که از بازی Banishers: Ghosts of New Eden انتظار دارید، علاوه بر روایت شهر خیالی New Eden که واقع در آمریکای شمالی است، از لحاظ تایملاین در قرن ۱۷ میلادی زمانبندی شده است.
در در این جهان کاملاً فانتزی که به خاطر اتفاقاتی، شکل عجیب به خودش گرفته؛ نه تنها میزبان قلمرو افراد زنده است، بلکه شامل قلمرو زندگی مردگان نیز میشود. این تداخل بین دنیای فانی و باقی، مشکلاتی را برای تمام اهالی شهر به وجود آورده و اگر به درستی جلوی مشکل زندگی کردن ارواح در جهان انسانها و موجودات زنده گرفته نشود، جهان تبدیل به دنیای مردگانی خواهد شد که دیگر رنگی از انسانیت و وجودیت در آن باقی نخواهد ماند.
برای شما تبعیدکنندگانی که روزی به تجربه این محصول میپردازید، New Eden جایی است که موجودات وحشی و مخوف وجود دارند و گاه در قلمرو زندگانی انسانها و موجودات حقیقی دخالت میکنند. تمام موجودات، مخصوصا انسانهایی که روزی در این مکان کنار هم جمع شده بودهاند و زندگی خودشان را با مشقت فراوان از اروپا به آمریکا آورده بودهاند تا آینده بهتری داشته باشند. این افراد با هر شیوه و روشی قصد داشتند به مقابله با این ارواح سرگردانی بپردازند که جهان را تهدید میکردند. اما در این بین افرادی هستند که با ارواح گیر افتاده در دنیای ما مبارزه میکنند که به عنوان Banishers یا همان تبعیدکنندگان شناخته میشوند. آنها دست بالایی نسبت به انسانهای معمولی که به مبارزه با این ارواح پرداخته بودهاند دارند که از مهمترین آنها میتوانیم به تجهیزات ویژه و دانش استثنائی پیرامون ارواح برای تبعید هر یک از آنها به دنیای خودشان اشاره کنیم.
در این دنیای وحشتناک، شما در نقش یک مرد اسکاتلندی با ریش و استایل خاص به نام رد مک (Red Mac) و معشوقه و همچنین مربیاش، آنتیا دوارته (Antea Duarte) بازی می کنید. این دو فرد که عضوی از انجمن Banishers اروپا هستند، به دعوت دوست خود چارلز از آن قاره به شهر New Eden سفر میکنند؛ درحالیکه نمیدانند چه اتفاقاتی پیش روی آنها قرار دارد.
آنها با رسیدن به شهر New Eden که از قضا مقصد نهایی ما پس از دور افتادن از این شهر و بازگشت مجدد به آن است، با صحنهای روبهرو میشوند که حتی جای سوال برای بازیکنان میگذارد! شهری تیره و تاریک، غرق در مه و سرما که امیدی به زندگی کردن در آن وجود ندارد. این همان بهشت جدیدی بود که مردم از سراسر اروپا برای ساختن آینده خود مسافتهای طولانی را طی کرده بودهاند و به آن رسیده بودهاند؟ نه! چیزی در اینجا درست نیست. دقیقا وظیفه ما به عنوان بنیشرهای ماهر و کار بلد این است که بدانیم آن «چیز» چیست.
در طول داستان بازی Banishers: Ghosts of New Eden با کیسهای مختلفی روبهرو میشویم که در آن به ما نشان داده میشود که مردم شهر چه چیزهایی را پشت سر هم گذراندهاند و ما چگونه باید ارواح سردرگم را به ابدیت خودشان بفرستیم. انتظاری که وجود دارد، این است که حداقل کسی در شهر «بهشت جدید» وجود داشته باشد تا ما را از اتفاقات و قضایایی که پشت آن است آگاه سازد و چه کسی بهتر از چارلز که مربی و دوست صمیمی آنتیا بوده و او هم کسی است که رد مک را تعلیم داده و حالا هم داستان عاشقانهای با او دارد.
متاسفانه داستان بازی از همان ابتدا مشخص نیست و کمی نیاز به حوصله و البته گشت و گذار و صحبت با مردمانی دارد که نمیتوانند مثل سایرین، زندگی خودشان را از این بهشت جهنمی ترک کنند. اما به محض اینکه چند کات سین و دیالوگ را پشتسر گذاشتید، متوجه میشوید که چارلز تنها شخصی بوده که از اتفاقات پشت این ماجرای ارواحی خبر داشته و او اکنون… مرده است! از آنجایی که هر دو شخصیت رد و آنتیا توانایی احضار کردن ارواح را دارند، آنها به دنبال مرگ دوست صمیمی خود میروند. آنها در این مسیر متوجه میشوند که نه تنها او، بلکه سایر مردمانی که گمشده یا کشته شدهاند نیز توسط شیطانی سلاخی شدهاند.
به دنبال پیدا کردن این شیطان در طی یکی از ماموریتهای ابتدایی، آنتیا در طی عملیاتی مستقیم توسط آن دشمن همه چیز تمام کشته میشود و رد مک، شاگرد و معشوقهاش، را در مسیر تبعید کردن ارواح سرگردان و جلوگیری از ادامهدار شدن ماجرا تنها میگذارد. با این حال، آنتیا به نوعی موفق می شود به عنوان یک روح مرده به نزد رد مک برگردد و درست از همینجا تازه آغاز ماجراجویی طولانی ما خوهد بود. اکنون آنها با هم در سفری به راه می افتند تا راهی برای رهایی آنتیا از شکل معنوی او پیدا کنند که در اصل این مسیر، خلاف کاری است که یک بنیشر انجام میدهد. چراکه هرکدام از آنها تعهد دارند تا زمین را از وجود هر نوع روحی پاک کنند. اما رد مک توانایی این کار را ندارد و تیم سازنده با پیچشهای داستانی، تصمیمگیری را بر عهده شما گذاشته تا به عنوان هدایتکننده شخصیت اصلی، اثرات مختلفی روی جهان پیرامون خود بگذارید.
در حقیقت، بعد از این وقایع و در پی حل کردن دومین کیس بازی Banishers: Ghosts of New Eden متوجه خواهید شد که این امکان برای شما وجود دارد تا از رازهای مخفی مردمی که اکنون به خاطر وجود این چالش بزرگ، زمان را از دست داده، خوابهای بدی میبیننند و به نوعی دچار دیوانگی شدهاند، سر در آورید. از این روی، با تصمیمگیریهای حیاتی خود به بازگشت آنتیا به دنیای واقعی یا فراهم کردن مقدمات برای تبعید کردن روح او به دنیای مردگان گام بردارید. در مجموع بازی ۵ پایان مختلف خواهد داشت؛ البته بر خلاف سایر بازیهای نقشآفرینی امروزی، دیالوگها نقش مستقیمی روی پایانبندی یا عوض کردن مسیر اصلی داستانی ندارند. صرفاً با حل کردن هر کیسی، انتخابهای شما جهت تعیین کردن آینده آنتیا روی خروجی نهایی داستان تاثیر گذار خواهد بود.
جدا از داستانی که مطمئن هستم شما را به شدت درگیر خودش میکند، گیمپلی بازی Banishers: Ghosts of New Eden نیز به قول خارجیها شبیه به رولرکوستر (ترن هوایی) یا به قول معروف خودمان فراز و نشیبهایی دارد که ممکن است برای خیلی از بازیکنان هاردکور عاشق سبک نقشآفرینی مناسب نباشد. با توجه به رزومه کاری استودیوی بازیسازی دونت ناد به عنوان سازنده سری بازیهای Life is Strange و بازی Vampyr که هر کدام از آنها به نوعی استاندارهای سطح بالا یا همان AAA را ندارند، این محصول هم به نوعی قابل مقایسه با سایر بازیهای خوش ساخت و ردهبالایی مثل The Witcher، Dark Souls، Elden Ring و حتی سری بازی Horizon پلیاستیشن نیست.
البته دلیل اینکه چرا تیم سازنده با وجود ساختن محصولات پرفروش و پر بازخورد همچنان به سراغ ساختن آی پیهای تریپل A نمیرود را نمیدانیم، اما دو دلیل اصلی آنها عبارتند از نداشتن بودجه کافی و زمان کامل، عدم توانایی تیم سازنده و نبود امکانات لازم جهت ساخت محصولات سرگرمکنندهتر مطابق با آخرین تکنولوژی روز که در هر دو صورت، آینده کاری و بقاء استودیو تحت شعاع قرار میگیرد. به هر حال کاری به تجزیه و تحلیلها نداریم؛ بنابراین بگذارید بیشتر شما را با فضای گیمپلی و مکانیزمهای تولید شده بازی Banishers: Ghosts of New Eden بیشتر آشنا کنم.
ساعات آغازین بازی شاید به جرأت بتوان گفت که یکی از بدترین شروعهایی است که هم در بخش داستانی و هم در بخش گیمپلی میتوان مشاهده کرد. به نوعی که بازیکنان نه انگیزه خاصی برای گشت و گذار در محیط دارند و نه هزاران دیالوگی که برای مردم شهر پیرامون درک کردن وقایع اتفاق افتاده و نوشته و صداگذاری شده، به شما کمک خواهد کرد. در حقیقت مسیر اصلی بازی اینطور آغاز میشود که چون هیچ خبری از یک شهر پر شور که زندگی عادی در آن جریان دارد نیست؛ پس وظیفه بازیکن پیدا کردن تمام سرنخها و متوجه شدن قضایای پیرامون خودش است.
البته به طور کلی، صحبت با NPCها یکی از ویژگیهای بازیهای نقشآفرینی است. منتها مشکل اصلی در آنجایی قرار دارد که تیم سازنده با اینکه تعداد زیادی از آنها را در گیمپلی قرار نداده است، اما خط دیالوگهای نسبتاً طولانی برای هرکدامشان طراحی کرده که عملا کمکی به مسیر اصلی داستانی در بازی Banishers: Ghosts of New Eden نمیکند. جهان ساخته شده، چیزی شبیه به محصولات سند باکس گونه است و اصلاً نباید انتظار نقشهای جهان باز یا همان Open World را داشته باشید. عمدهترین دلیلش هم میتواند این باشد که استودیوی بازیسازی دونت ناد نتوانست همانطور که بالاتر گفته شد، محصولی در حد عناوین AAA تولید کند و بنابراین نیازی به مپ و جهانی بزرگ نداشت.
با این حال کل شاکله گیمپلی را اگر بخواهیم به یک نمودار دایرهای تشبیه کنیم، اینطوری میشود که ۱/۳ از فعالیتها مربوط به مبارزه، ۱/۳ دیگر مربوط به جستجوی محیط و ۱/۳ باقی مانده هم مربوط به صحبت کردن با شخصیتها میشود. این موضوع یعنی اینکه تیم سازنده هدفی برای محصول خود در نظر نگرفته و نمیداند که از ارائه گیمپلی خودش چه چیزی میخواهد. حتی کار آنها تا جایی بیهوده تلقی میشود که محیطهای کوچک پیرامون خودتان را حسابی بگردید و منابعی را پیدا کنید. بعداً حتی در Rest Pointها که جزو کالیکتیبل بازی به شمار میآید و قابلیت Fast Travel را نیز برایتان فعال میکند، میتوانید از آنها برای ارتقاء لباس، شمشیر، سلاح و سایر ویژگیهای هر دو شخصیت رد مک و آنتیا دوارته بپردازید.
این موضوع یعنی اینکه بازیکنان کمترین توجهای به مغازههای درون گیمپلی نخواهند داشت و سعی خواهند کرد از آن چیزی که در طول گیمپلی به دست میآورند، به صورت مستقلانه و بدون خرج کردن پولی استفاده کنند. همین موضوع بی ارزش بودن پول درون بازی را هم به ما نشان میدهد و صرفاً برای بازیکنان هاردکور علاقهمند به سبک عناوین نقشآفرینی، شاید در جایی به درد بخورد؛ اما برای همه مخاطبان اینطور نیست.
تیم سازنده در المان گیمپلی بازی Banishers: Ghosts of New Eden سعی دارد تا از روش جالبی به مخاطبان خود اینطور القاء کند که جهان New Eden بزرگتر از یک محصول سندباکس است. این روش در حقیقت همان پازلهای تکهای هستند که در طول سفر و ماجراجویی بازیکن قرار دادهاند که حتماً با آنها برخورد خواهید کرد. وقتی بتوانید آن پازلها را حل کنید، در حقیقت یک لوپی به وجود میآید که با کمک آن میتوانید از نقطه A به نقطه B پرواز کرده و وارد مسیر جدیدی شوید.
در نگاه اولی که به این مسیرها میرسید، شاید با خودتان فکر کنید که لوپهای کمکی برای انتقال شخصیت از یک نقطه به نقطه دیگر بخشی از جهان بزرگ بازی را نشان میدهد که البته حق دارید؛ من هم همین فکر را در ابتدا میکردم. به هر حال وقتی گیمپلی را به جلو ببرید، متوجه میشوید که در حقیقت نقشه بازی یک مربع ۲ در ۲ است. وقتی به لبههای مرزی نقشه میرسید، با استفاده از این لوپها که کمی چاشنی پازل دارند، از یک مربع وارد مربع دیگری میشوید که به شکل زنجروار به یکدیگر متصل شدهاند. این همان معضلی است که باید گفت تیم سازنده به جای هزینههای اضافی روی سیستم دیالوگهایی که غالب بر ۸۵٪ آنها روی خط اصلی داستانی تأثیر ندارند و هزینه صداگذاری آنها یا ساختن گیمپلی بی هدف، میتوانست روی طراحی محیط یا گسترش دادن این فضاهای سند باکسی یا حداقل طراحی یک سری فعالیتهای جانبی سرمایهگذاری کند.
با تمام این مشکلات، اما یک موضوع حسابی میدرخشید و پیوند محکم بخش داستانی و گیمپلی را به من نشان میداد. همانطور که گفتیم، این تصمیم سخت روایی که سرنوشت آنتیا چگونه باشد (به دنیای مردگان تبعید شود یا تلاش کنید که به دنیای واقعی برش گردانید) به خود شما سپرده شده است. در اوایل گیمپلی ما کنترل شخصیت آنتیا را بر عهده داریم و رد مک توسط هوش مصنوعی کنترل میشود. اما پس از حادثه مرگ آنتیا و در اختیار قرار گرفتن کنترل رد مک توسط بازیکن، شرایطی محیا میشود که به صورت همزمان میتوانیم کنترل هر دو شخصیت را برعهده بگیریم.
از آنجایی که رد مک نتوانست روح آنتیا را تبعید کند و شما هم با انجام دادن کارهایی در طول بازی Banishers: Ghosts of New Eden میتوانید سرنوشت او را مشخص کنید. تا آن زمان (که یکی از پایانبندیهای داستانی هم هست) میتوانید از رد مک در نبردهای فیزیکی گسترده و از آنتیا در نبردهای ارواحی یا از هر دو در نبردهای ترکیبی استفاده کنید. آنتیا روحی است که هیچ کس آن را جز رد مک نمیبینید و بنابراین بدیهی است که در بیشتر نبردهای یا تنشهای انسانی، همه NPCها فقط رد را مشاهده خواهند کرد. اما به عنوان یک روح، آنتیا تاثیر مستقیمی روی مبارزه با دشمنان دارد که ارزش آن در مواجه شدن با باس فایتها بیشتر معلوم میشود.
به هر حال باز تمرکز اصلی گیمپلی بعد از مرگ شخصیت آنتیا روی کنترل تمام وقت رد مک گذاشته میشود و این کار تا آنجایی ادامه پیدا میکند که او به واسطه پیدا کردن سلاحهای جدیدی از جمله رایفل و ارتقاء سطح مهارتش به واسطه درخت مهارت، تبدیل به بزرگترین بنیشری میشود که میخواهد تمام تصمیمات شیطان بزرگی که در ابتدا با آن روبهرو شده بودهایم را از بین ببرد. با این حال، در لحظات حساس و نفسگیر مبارزه با دشمنان، استفاده از شخصیت آنتیا در غالب روح هم از لحاظ زمانی و هم از لحاظ مبارزهای محدود خواهد بود. آنتیا به خودی خودش هیچ سلاحی ندارد و صرفاً با مشت زدن میتواند دخل دشمنان را بیاورد؛. هرچند که این مشت زدنهای پی در پی میزان آسیبرسانی بیشتری نسبت به سلاحهای رد مک دارد، اما با خالی شدن انرژی او، برای مدت زمانی باید با رد مک به کشتن دشمنان مشغول باشید تا انرژی روحی آنتیا تجدید شود.
صحبت از درخت مهارت شد، یکی دیگر از اشکالاتی که میتوانیم از درخت مهارت بگیریم، این است که هر کدام از شاخههای مهارتی آنتیا و رد به مرور زمان پدیدار میشود. دقت کنید که برخلاف سایر بازیهای نقشآفرینی، تمامی مهارتها (حتی به حالت قفل شده) از اول معلوم نیستند و نمیدانید که برای پیگیری یک شاخه از درخت مهارت نیاز به جمعآوری چه مقدار Skill Point دارید. با این حال نیمه پر لیوان در جای دیگری است، یعنی زمانی که متوجه میشوید اصلا نیاز زیادی به جمعآوری اسکیل پوینتها ندارید و درخت مهارت کاراکترها هم آنقدر طولانی و بزرگ نیست.
صرفا چه یک اسکیل پوینت قرمز رنگ مربوط به شخصیت رد و چه یک اسکیل پوینت سفید رنگ مربوط به شخصیت آنتیا را داشته باشید و آنها را خرج کنید، در حقیقت قفل ۲ مهارتی برایتان باز خواهد شد که آنها هم به یکدیگر متصل هستند . در هر زمان و مکانی که بخواهید، میتوانید بین آنها سوئیچ کرده و بهترین تنظیمات را برای هر دو شخصیت اعمال کنید.
سیستم سفر سریع چیزی بود که کمی به آن اشاره داشتیم، اما بد نیست به عنوان راهنما هم که شده، کمی بیشتر پیرامونش با شما مخاطبان صحبت کنیم. در طول هر محیط، بازیکنان این امکان را دارند که وارد مکانهایی شده و به نوعی با راهاندازی سیستم گرمایشی آن نقطه، قابلیت فست تراول را فعال کنند. این محیطها که بیشتر شبیه به یک کمپ خواهد بود و در دل غارها و کوها قرار دارد. بنابراین نه تنها به شما اجازه میدهد که دسترسی سریعتری بین نقاط مشخص نقشه داشته باشید (چراکه فقط میتوانید بین نقاط مشخصی فست تراول کنید)، بلکه ۳ بار به شما اجازه داده خواهد شد تا زمان را به واسطه استراحت کردن جلو ببرید. زیرا برای فعال شدن برخی از مأموریتها این مورد الزامی است. همچنین میتوانید محتوای کیفتان را چک کرده و آیتمهای به درد نخور را از بین ببرید و در نهایت از این کمپ برای ارتقاء لبس، سلاح و سایر ادوات و لوازم هر دو شخصیت استفاده کنید.
همانطور که گفتیم یافتن این کمپها بخشی از پروسه پیدا کردن کالیکتیبلها در درون بازی است. تیم سازنده سعی کرده راهنماهایی برای شما قرار دهد که با کمک آن بتوانید بفهمید که نزدیک به پیدا کردن کدام یک از کمپهای جدید و ناشناختهای هستید که در محیط پیدا نکرده بودهاید. بر همین اساس، یادتان باشد که یک سری مشعلهای آبی رنگ در محیط وجود دارد که به محض پیدا کردن آنها، باید فورا اطرافش را بگردید. سپس وارد مکانهایی شوید که یک سری منابع برای استخراج و یک چاله پر از هیزم برای آتش زدن وجود دارد. به محض روشن کردن آن، قفل منطقه جدید فست تراول برای شما باز خواهد شد.
در نهایت آخرین نکتهای که از گیمپلی بازی Banishers: Ghosts of New Eden باقی میماند، بحث احضار کردن است. در حل کردن کیسهایی که به صورت رندوم با آنها مواجه میشوید، همیشه به یک نقطهای میرسید که مجبور هستید از بین چند ritual یکی که درستترین گزینه است را انتخاب کنید. این ritualها یا تشریفات و آیین احضار به منابعی نیاز دارد و اگر منابع کافی نداشته باشید، کمی به چالش میخورید. بنابراین همیشه باید کیسه حمل آیتمهای شما پر از منابع باشد که یا با گشت و گذار یا با خرید از مغازهها به دست میآید.
در ابتدای بازی؛ جایی که میخواهید روح چارلز را احضار کنید، بخش راهنما به شما کمک میکند که کدام یک از تشریفات را انتخاب کنید؛ بنابراین منابع شما هدر نمیرود ولی وقتی در بازی بیشتر پیشروی میکنید، هیچ راهنمایی وجود ندارد. حتی برخی از آیتمها آنقدر نایاب هستند که اگر به اشتباه برای برگزاری تشریفاتی انتخابشان کنید، شانس مجدد پیدا کردنشان کم خواهد شد.
من به شخصه در جایی مشاهده نکرده بودهام که بازیکن بر اساس حدس و گمانها باید کاری انجام دهند؛ هرچند این موضوع را هم تایید نمیکنم که بازیکنان هاردکورد عناوین نقشآفرینی در تجربه این بخش گیج نشوند. بنابراین بهتر بود که راهنماهای گیمپلی کمی کمککنندهتر باشند. اما از آنجایی که تیم سازنده استودیوی بازیسازی دونت ناد تاکید زیادی روی سخت کردن مراحل و المانها دارد، بدیهی است که آنها کمکی به بازیکنان نخواهند کرد. با این حال، توصیه میکنم که همیشه حواستان به منابعی که در اختیار دارید باشد و حتما هم مشاهده کنید که برگزاری کدام یک از تشریفات و آیینهای احضار ارواح به چه منابعی نیاز دارد تا در صورت آزادی وقت، بیشترین تعداد از آنها را استخراج کنید.
در خصوص بحث فنی و گرافیکی، شاید شما هم از کسانی باشید که پیشتر به تجربه محصولات استودیوی بازیسازی دونت ناد پرداخته باشید. اگر اینطور است، که باید خیالتان از بابت بازی Banishers: Ghosts of New Eden راحت باشد، چراکه به واسطه آن شاهد بزرگترین پیشرفت بازیسازی استودیوی سازنده هستید؛ اما اگر از آن دسته از مخاطبانی هستید که همیشه به تجربه بازیهای AAA پرداختهاند و مثل من، اولویت اولشان گرافیک است، باز هم با تجربه این اثر راضی خواهید شد. صحنههای میانپرده جزئیات بسیار خوبی را از خود به نمایش میگذارد؛ اما به هر حال این کات سینها از پیش رندر شده هستند و شرایط در گیمپلی اصلی کمی متفاوتتر است.
بیشتر وقایع بازی و داستانی، احساسی است؛ یعنی پیرامون اشخاصی میگردد که کسی را از دست داده یا مرتکب گناهی شدهاند که بابت این موضوع عذاب وجدان دارند. اصلیترین نکته در انتقال این احساسات از بازی به سمت بازیکن، طراحی چهرهها و انمیشین صورت هر کدام از کاراکترها است. بگذارید با شما رک باشیم؛ نسبت به هر نکته مثبت و منفی دیگری در طول بازی، این یکی از بدترین مواردی بود که مشاهده کردم. انتقال احساسات اصلا به خوبی کار خودش را انجام نمیدهد. جای تعجب است که چگونه تیم سازنده با این همه دانش و هزینه در زمینه استفاده از موتور گرافیکی که چنین خروجی میدهد، باز هم در استخوانبندی صورت و انیمیشن شخصیتها کم کاری کرده است.
تنها نکتهای که به خوبی در انتقال احساسات به ما کمک کرد، بحث موسیقی و صداگذاری است. به نوعی شاید موسیقیها و آواهایی که از تلویزیون، هدفون یا اسپیکرهای خانگی هر مخاطبی خارج میشود، خلاء عدم انتقال احساسات کاراکترها را جبران کند. اما از آنجایی که تاثیر دیدن بر شنیدن بیشتر است، باز هم بحث انمیشنها و موارد این چنینی از مواردی باشد که هر نوع مخاطبی با دیدنش، از آن پشیمان شود.
سخن پایانی
ناشر بازی نسخهPS5 این عنوان را برای نقد و بررسی در اختیار رسانه گیم پالت قرار داده است
به طور کلی اگر علاقهمند به تجربه بازیهای نقشآفرینی هستید، تجربه بازی Banishers: Ghosts of New Eden به شما پیشنهاد میشود چراکه این محصول میتواند در برخی از زمینهها مثل بخش روایی تا حدودی شما را سرگرم کند. اما اگر از آن دسته از بازیکنان هاردکور هستید یا صرفاً علاقهای به تجربه محصولات نقشآفرینی ندارید، توصیه تجربه این بازی به شما سخت خواهد بود زیرا بازی هنوز کارهای زیادی برای تبدیل شدن به یک محصول کم نقص دارد.
برای محصولی سندباکس به اسم Banishers: Ghosts of New Eden وجود پازلهای اینچنینی و گیمپلی که میخواهد گستردگی مجموعهای مثل The Witcher را در محیطی بسیار محدود به نمایش بگذارد، کاملا دشوار است. به همین خاطر از دیدگاه ما اصلا منصفانه نیست که چشمتان را روی نکات بد بازی بسته و فقط به هنر تیم سازنده برای خلق یک روایت تاثیرگذار و برخی از صحنههای میانپرده اکتفاء کنید. به هر حال امیدوارم که در آینده تمام این نکات مثبت و منفی به گونهای الک شوند که محصول بعدی تیم سازنده یک چیزی فراتر از حد تصورات و انتظارات باشد.
نظر شما در خصوص این نقد و بررسی اختصاصی از رسانه گیم پالت چیست؟ آیا شما هم یکی از علاقهمندانی هستید که میخواهید در روز اول انتشار به تجربه بازی Banishers: Ghosts of New Eden بپردازند؟ در صورت مثبت بودن جوابتان، آیا خرید و تجربه این محصول را به سایر دوستان خود و مخاطبان همراه رسانه ما پیشنهاد میکنید؟ نظرات خود را با ما به اشتراک گذاشته و سایر مقالات و نقد و بررسیهای اختصاصی ما را از طریق صفحه اصلی پیگیری و مطالعه کنید.
نقد و بررسی
Banishers: Ghosts of New Eden
به طور کلی اگر علاقهمند به تجربه بازیهای نقشآفرینی هستید، تجربه بازی Banishers: Ghosts of New Eden به شما پیشنهاد میشود چراکه این محصول میتواند در برخی از زمینهها مثل بخش روایی تا حدودی شما را سرگرم کند. اما اگر از آن دسته از بازیکنان هاردکور هستید یا صرفاً علاقهای به تجربه محصولات نقشآفرینی ندارید، توصیه تجربه این بازی به شما سخت خواهد بود زیرا بازی هنوز کارهای زیادی برای تبدیل شدن به یک محصول کم نقص دارد.
مثبت
- طراحی محیط
- داستانسرایی خلاقانه
- تصمیم گیریهایی که میتواند منجر به پیچشهای داستانی جالبی شود
- موسیقی بسیار عالی
- صداگذاری خوب
منفی
- انیمیشنهای صورت بسیار خشک و ناقص هستند
- مشخص نبودن هدف گیمپلی
- الزام به پیچیده بودن مسیر
- نبودن فعالیتهای جانبی موثر
- پازلهایی که وجودشان اصلا لازم نبود
- خط دیالوگهای زیاد برای NPCها که تاثیری روی پایانبندی نهایی داستان ندارد