داستان بازی Days Gone بیشتر از اینکه در مورد زامبیها باشد، در مورد ایدههایی مثل امید، اندوه و خشونت دنیایی آخرالزمانی است. این مهم به خوبی در پایانبندی داستان بازی هم مشاهده میشود. پیام اصلی داستان Days Gone را میتوان در یک جمله خلاصه کرد: برای ساخت آیندهای خوب، باید گذشته را فراموش کرد. البته داستان بازی همیشه در بهترین حالت خود نبوده و مشکلاتی هم دارد. با این حال در نهایت میتوان آن را پرترهای احساسی از دوستی و عشق دانست.
بررسی و تحلیل داستان بازی Days Gone؛ روزگارانی در آخرالزمان
اگر چندان با این بازی آشنا نیستید، باید گفت که Days Gone یک بازی انحصاری پلیاستیشن 4 است. البته این بازی در آینده برای پلتفرم رایانههای شخصی نیز عرضه خواهد شد. در این بازی دنبالکنندهی ماجرای دیکن (Deacon) هستیم که در گروهی آخرالزمانی، به دنبال بقا است. در نگاه اول، دیکن بدون کوچکترین پشیمانی و درنگی، هر چیزی که سر راهش قرار بگیرند را میکشد. هر چه باشد در دنیای Days Gone یا باید کشت یا کشته شد. طی داستان Days Gone و خصوصا پایان آن، متوجه میشویم که گذشته واقعا هرگز نمیمیرد.
در پس تمام خشونتها و خیانتهایی که دیکن تحمل میکند، امید به رسیدن به خاتمهای رضایتبخش با مرگ همسرش، سارا، او را زنده نگه میدارد. در کاتسین آغازین Days Gone، دیکن همسر زخمی خود را در یکی از هلیکوپترهای NERO قرار میدهد. NERO سازمانی دولتی است که وظیفهی پاسخ به بحران فریکرها (زامبیهای دنیای Days Gone) را بر عهده دارد. طی فلش بکهایی شاهد هستیم که دیکن حلقهی موتورسواری خود را به سارا داده و به وی میگوید که در دیدار بعدی آن را پس خواهد گرفت. داستان به دو سال بعد میرود و هنوز هم خبری از آن حلقه نیست.
مرگ سارا در Days Gone
طی گفتوگوهایی با Boozer (بهترین دوست دیکن)، متوجه میشویم که دیکن تقریبا مرگ سارا را پذیرفته است. از آن جایی که هلیکوپتر NERO تنها جا برای یک نفر داشت، دیکن مجبور شد تا سارا را تنها بگذارد. سپس خبر آمد که آن هلیکوپتر فرجام ناخوشی داشته و انتظار میرود که تمام سرنشینان آن مرده باشند. با این حال بسیار اتفاقی و غیرمنتظره، دیکن با امید ملاقات دوبارهی همسر خود روبهرو میشود.
دیکن با گوش دادن به صحبتهای یکی از دانشمندان NERO و شخصی به نام O’Brian، متوجه میشود که O’Brian نام مردی است که در هلیکوپتر NERO حضور داشت. اگر او هنوز زنده مانده، پس برای سارا هم امید هست. پس از یافتن O’Brian و انجام یک سری ماموریت برای او، متوجه میشویم که سارا توانسته از هلیکوپتر جان سالم به در ببرد. ظاهرا او خود را به پایگاهی نظامی در جنوب اورگان رسانده و دیکن باید به آنجا برود.
شخصیت اصلی بازی یعنی دیکن بدون Boozer به این پایگاه نظامی سفر کرده و حلقهی موتورسواری خود را در دستان یک ژنرال میبیند. Days Gone میخواهد که بازیباز مرگ سارا را در این لحظه قطعی دانسته و امید خود را از دست بدهد. با این حال دیکن مامور انجام کاری برای شخصی به نام Wizard Island Witch میشود. با ورود به محل سکونت Wizard Island Witch، متوجه میشویم که او کسی نیست جز سارا. این یکی از بزرگترین پیچشهای داستانی Days Gone است.
فرار سارا و دیکن
سارا آن طور که باید و شاید از ملاقات دیکن خوشحال نیست. او هم برای 2 سال مرگ دیکن را پذیرفته بوده و حالا هم مشغول امور خود است. سارا به دنبال فرار بوده و دیکن هم در این مسیر به او کمک میکند. پس از انجام چند ماموریت برای سارا، آنها تصمیم میگیرند تا با فرار خود، فصل تازهای را در زندگی مشترک خود آغاز کنند. به کمک Boozer و چند نفر دیگر، دیکن به پایگاه نظامی ژنرال گرت حمله کرده و موفق به شکست او میشود.
پس از مرگ ژنرال و تمام سربازان او، سارا و دیکن در نهایت بار دیگر با هم متحد میشوند. در تمام مبارزات، دوستیها و دشمنیها، دیکن تنها به سارا فکر کرده و حالا هم به او رسیده است. در کاتسین نهایی Days Gone، دیکن و سارا را در حال موتورسواری به سوی غروب آفتاب میبینیم. این پایانی تلخ و شیرین است. اگر چه احتمالا هدف سازندگان چنین چیزی نبوده است. دیکن به چیزی که میخواسته رسیده، اما هنوز هم برخی سوالات بدون پاسخ باقی ماندهاند.
توضیح ماموریت سارا در Days Gone
دیکن بالاخره دوباره سارا را میبینید، اما او همان همسر سابق دیکن پیش از بحران فریکرها نیست. سارا یک ماموریت داشته و به دنبال ساخت بمب زیستی برای ژنرال است. بمبی که تمام فریکرها را یک بار برای همیشه از بین خواهد برد. حداقل این چیزی است که در ظاهر دیده میشود. واقعیت این است که سارا نه به دنبال یک بمب، بلکه به دنبال یک درمان است. سارا باور داشته که راهی برای درمان فریکرها و بازگرداندن انسانیت به روند سابق خود وجود دارد.
اما چرا؟ چرا سارا تا این حد قاطع بوده و از جزئیات ویروس فریکرها خبر دارد. سارا در نهایت به دیکن اعتراف میکند که تحقیقات او، منجر به ساخت سلاحی زیستی شده است. سلاحی زیستی که در واقع همین ویروس فریکرها است. او نمیتواند خود را به خاطر چنین فاجعهای ببخشد و باید راهی برای جبران اشتباهاتش پیدا کند. با این حال پس از فرار دیکن و سارا، ماموریت او ناتمام مانده و این درمان هرگز ساخته نمیشود.
گذشتهی دیکن
در یکی دیگر از پیچشهای داستانی نهایی Days Gone، مشخص میشود که گذشتهی دیکن همچنان او را آزار میدهد. پیش از اتفاقات Days Gone، دیکن به عنوان یک Drifter شناخته میشود. شخصی که برای گروههای مختلف، کارهایی را در ازای قیمتی انجام میدهد. یکی از این گروهها متعلق به شخصی به نام Iron Mike است. Iron Mike باور داشته که حتی در بدترین شرایط، دموکراسی باید پایدار بماند. شخصی به نام Skizzo هم زیر دست Iron Mike است.
پیش از آغاز آخرالزمان، دیکن عضو گروهی از موتورسواران بوده که دقیقا بر اساس قانون کار نمیکردند. تنها قانونی که گنگ موتورسواران دیکن دنبال میکرده، قانون وفاداری به گروه بوده است. در واقع آنها اصلا با خائنین رفتار مهربانانهای نداشتند. یکی از این خائنین که در جریان فلشبکی با او آشنا میشویم، فردی به نام جسی ویلیامسون (Jessie Williamson) است. در این فلشبک میبینیم که چطور سردستهی گروه، خالکوبی گنگ جسی را میسوزاند. آن هم در حالی که دیکن و Boozer او را پایین نگه میدارند.
حال به آخرالزمان بیایید و نگاهی به گروه Rippers بیاندازید. Ripperها بدن خود را با زخم و جای سوختگی علامتگذاری کرده و تقریبا تمام انسانهای بر سر راه خود را میکشند. آنها نه تنها مشکلی با فریکرها نداشته، بلکه آنها را میپرستند و به دنبال شبیهتر شدن به آنها هستند. از آغاز Days Gone، این گروه جز آنتاگونیستهای اصلی بازی هستند. آنها بازوی Boozer را هم میسوزانند. عفونت این زخم تا حدی تشدید میشود که Boozer مجبور به قطع کردن دست خود میشود.
سردستهی گروه Rippers شخصی به نام کارلوس است. در طول Days Gone، یکی از اهداف دیکن شکار و از میان برداشتن کارلوس است. در حالی که Iron Mike صلحی نسبی با کارلوس داشته و چندان موافق اعمال دیکن در این رابطه نیست. در این حین Skizzo به دیکن خیانت کرده و دیکن هم اسیر میشود. سپس انگیزههای واقعی کارلوس مشخص شده و ما با هویت حقیقی او روبهرو میشویم.
کارلوس همان جسی ویلیامسون است. پس از این همه سال او زنده مانده و به دنبال انتقام است. بازوی Boozer هم یک اتفاق نبوده، بلکه حرکتی حسابشده است. کارلوس دیکن را شکنجه میکند. نهایتا دیکن موفق به فرار میشود. ولی او یکبار برای همیشه برای خلاص شدن از شر کارلوس بازمیگردد. به وسیلهی مرگ کارلوس، فصلی از گذشتهی دیکن بالاخره بسته میشود.
چرا Days Gone در انتقال تمهایش شکست میخورد
Days Gone به دنبال بررسی تمهای سنگینی مثل رستگاری و اندوه است، اما جرات لازم برای به تصویر کشدن سختیهای آخرالزمان را ندارد. حتی در پردهی نهایی که به نظر میرسد Boozer خود را برای نجات بقیه فدا کرده، سریعا مشخص میشود که این طور نیست. تنها شخصیتهای جزئی کشته میشوند که هیچکدام جز افراد نزدیک به دیکن نیستند. سکانس پایانی شاید برای برخی بازیبازان مناسب باشد، اما آنهایی که به دنبال روایتی تاریک و عمیق هستند را ناامید میکند.