در مقاله امروز و قسمت سوم از سری نوشتار بیوگرافی شخصیتهای معروف و محبوب مدیوم ویدئو گیم، به سراغ مونا ساکس، کاراکتر مکمل مهم و محبوب بازی Max Payne 2، رفتهایم.
به سومین قسمت از سری مقالات بیوگرافی خوش آمدید. بخش جدید بیوگرافی به طور خاص بر روی کاراکترهای محبوب بازیهای ویدیویی متمرکز است. در این بخش سعی داریم تا با نگاهی متفاوت، تاریخچه و داستان کاراکترهای ماندگار بازیها را به صورت کاملتر و عمیقتری بررسی و تحلیل کنیم. از این روی، بازیبازان با مطالعه این سری مقالات، قادر خواهند بود تا به شناخت کاملی از کاراکترهای محبوب خود برسند.
در قسمت پیشین آیتم بیوگرافی، یکی از کاراکترهای ماندگار ویدئوگیم یعنی جین ساکای از بازی Ghost of Tsushima را بررسی کردیم و حال در قسمت دوم قصد داریم تا مرروی داشته باشیم بر زندگی نامه مونا ساکس، کاراکتر مکمل مهم و محبوب بازی Max Payne 2.
دو نسخه ابتدایی سری بازی Max Payne در سراسر جهان و به ویژه بین ایرانیان، همواره جایگاهی منحصر به فرد و والا داشتهاند. از همین رو تقریبا، همه ما با شخصیتهای این سری، کمابیش آشنایی داریم. اما در مقاله امروز، نگاهی اجمالی و در عین حال جامع، به کاراکتر مونا ساکس انداخته و سرگذشت او را مرور خواهیم کرد. مونا ساکس یک قاتل قراردادی و حرفهای بود که در شهر نیویورک فعالیت میکرد. او همچنین در جریان پرونده Cleaners، درگیر یک سری روابط عاشقانه با مکس پین شد. او یک شخصیت فرعی در نسخه اول بازی Max Payne و دوتراگونیست بازی دوم یا همان Fall of Max Payne است.
سالهای اولیه و شروع جنایتها
اطلاعات زیادی در مورد گذشته مونا در دسترس نیست، جز این که ظاهرا او، خواهری دوقلو به نام لیزا داشته است. خواهری که با یک دون قدرتمند از یک خانواده مافیایی پرنفوذ به نام آنجلو پانچینلو، ازدواج کرد. همچنین مشخص نیست که دقیقا به چه مدت و از چه زمانی مونا بهعنوان یک قاتل قراردادی، کار میکرده است. گمان میرود که او از Address Unknown Funhouse بهعنوان مخفیگاه و محل سکونت خود در روزهای فعالیت بهعنوان یک قاتل، استفاده میکرده است. کار مونا ساکس در جایگاه یک قاتل حرفهای، او را در جریان هر دو پرونده مهمی که درگیر آنها بوده است با سازمان Inner Circle درگیر و او را به سمت آن، هدایت میکند.
قرارداد با کمپانی Aesir در جریان پرونده Valkyr
مونا همیشه از شوهر خواهرش بخاطر آزار فیزیکی که به لیزا میرساند، متنفر بود. به همین علت، سرانجام یک قرارداد برای قتل دون را میپذیرد. طرف مقابل قرارداد نیکول هورن است. کسی که میخواهد تمام ارتباطات خود را با مافیا قطع کرده و جان سالم به در ببرد، درحالی که هیچ ردی از خود، بر جای نگذاشته است. او به کلوپ شبانه RagnaRock میرود که جک لوپینو را که یک مالک بار، دلال مواد و یکی از زیردستان دون و همچنین از فرماندهان ردهپایین خانواده جنایتکار پانچینلو است را پیدا کند. اما به جای ملاقات با لوپینو، با یک مامور پلیس مخفی سرکش که پس از کشتن لوپینو، چندین بار به جسد او شلیک میکند، آشنا میشود. آن مامور اما کسی نیست جز مکس پین!
مونا و مکس، اسلحهها را بهسرعت به طرف هم نشانه میگیرند و مکالمه جدی و خشنی را شروع میکنند. مونا توضیح میدهد که آنجلو مسئول مرگ دوست مکس یعنی الکس و همچنین کسی است که علیه مکس، پاپوش دوخته است. با وجود آرامتر شدن جو مکالمه و رسیدن به یک نتیجه مطلوب یعنی داشتن دشمن مشترک، مونا با استفاده از مواد، مکس را مبتلا میکند تا اطمینان حاصل کند که در جریان وحشیگری احتمالی مکس پس از رسیدن به عمارت آنجلو پانچینلو، به لیزا آسیبی وارد نشود.
مونا به عمارت پانچینلو میرود و سعی میکند که او را بکشد اما شکست خورده و دستگیر میشود. سه نفر از مردان آنجلو، او را شکنجه میکنند اما او درنهایت موفق به فرار میشود و در راه، تعدادی از نوچههای پانچینلو را میکشد. درنتیجه نیکول و گارد شخصی یا همان ماموران قاتل زبده او، خود شخصا مجبور به رویارویی با پانچینلو و نابود کردن او میشوند.
مونا مجددا و این بار در مقر شرکت Aesir، دیده میشود. چراکه او هنوز تحت قراردادی که با نیکول بسته است، کار میکند و در در آسانسوری با مکس، ملاقات میکند. نیکول سر میرسد و به مونا دستور میدهد که مکس را بکشد ولی مونا قبول نمیکند. چراکه فکر میکند «مکس مرد خوبی است». نیکول پاسخ این سرپیچی را با دادن فرمان شلیک به سر مونا به گارد شخصیاش، پس میدهد.
فرض بر این است که مونا مرده است اما مکس در هنگام بازگشت، جسد مونا را در آسانسور، مشاهده نمیکند. گویی که مونا گم شده باشد. این سکانس بهشکلی ابهامآمیز به زنده ماندن مونا، اشاره میکند. در ادامه متوجه میشویم که مونا زنده مانده و توانسته است تا از دست پلیس و ماموران Aesir فرار کند و مخفی شود. همه اینها درحالی است که هنوز گلوله حاصل از تیراندازی را در سر حمل میکند.
درگیر شدن با Inner Circle
در بین فاصله زمانی بین داستان بازی Max Payne 1 و مکس پین 2 و نیز سالهای 2001 تا 2003 در خط روایی، اطلاعات زیادی از زندگی مونا در دست نیست. اما احتمالا او به شغل خود ادامه داده و توسط کارفرمایان مختلف، استخدام میشده است. به هر حال، او بهزودی خود را درگیر یک جنگ داخلی مییابد. چراکه توسط آلفرد وودن، رئیس اینر سیرکل یا همان حلقه داخلی، استخدام میشود که در کنار او و بر علیه ولادیمیر لم و گروه Cleaners او، بجنگد. به بیانی دقیقتر، مونا وظیفه دارد تا از آن دست از اعضای پرنفوذ حلقه که در جناح وودن قرار دارند، محافظت کند و در مقابل، آن گروهی که با لم همکاری کرده و در جبهه او هستند را بکشد. قبل از دخیل شدن مکس در جریان پرونده و در طی ماموریت قتل سناتور گیت، مونا یک بار به بازوی لم، شلیک میکند.
او باری دیگر و به شکل اتفاقی در یک کارگاه اسلحه با مکس ملاقات میکند. مونا در ادامه با مکس در آپارتمانش دیدار میکند و به او در مورد گروه Cleaners، هشدار میدهد. مونا سپس شماره تلفن خود را دفتر مکس میگذارد و آدرس محل اقامت خود یعنی Address Unknown Funhouse در Coney Island را به او میدهد.
در یکی از مراحل بازی Max Payne 2، مونا در حال دوش گرفتن است که مکس که از Fanhouse عبور کرده، مخفیانه وارد خانه او میشود. او به مکس خبر میدهد که حلقه داخلی در حال کشتن تمام کسانی هستند که از موجودیت آنها، اطلاع دارند. مونا در ادامه به مکس پیشنهاد میدهد که او را با رابط خود از حلقه درونی، آشنا کند. اما مکس مشکوک است که احتمالا مونا، کاملا با او صادق نباشد. سپس آنها باهم به آپارتمانهای Upper East Side میروند. جایی که بسیاری از اعضای حلقه داخلی از جمله رابط مونا، در آنها زندگی میکنند.
با این حال، Cleanerها زودتر میرسند و اعضای حلقه داخلی را میکشند. مونا و مکس با همکاری هم، تصمیم به رویارویی و مقابله با آنها میگیرند. مونا دوربینهای امنیتی و آسانسورها را اداره میکند و تحت کنترل میگیرد. درحالی که مکس با پاککنندهها یا همان Cleaners سر و کار دارد و به مبارزه با آنها میپردازد. آنها رابط مونا را مرده مییابند، در همین حین، مونا به مکس میگوید که فرار کند. لحظاتی بعد NYPD یا همان دپارتمان پلیس شهر نیویورک فرا میرسد و وارد صحنه میشود. مونا به دلیل اینکه یک مظنون در پرونده قتل سناتور گیت بهشمار میرود، بازداشت میشود. درحالی که مکس بخاطر اعمالش، مورد سرزنش نیروی پلیس، قرار میگیرد.
مونا در اتاق بازجویی، در برابر یک شاهد قرار میگیرد تا او بتواند قاتل احتمالی سناتور گیت را شناسایی کند. شاهد بهدرستی مونا در در صحنه، شناسایی میکند و او در یکی از سلولهای ایستگاه پلیس، به طور موقتی زندانی میشود تا به پروندهاش رسیدگی شود.
مکس، مونا را در سلول او ملاقات میکند و او مجددا به مکس در مورد پاککنندهها هشدار میدهد. در همان حوالی، زندان مورد حمله قرار میگیرد و مونا با مخفی شدن در زیر تخت خود در سلول، از دیدرس مهاجمان پنهان میشود. در ادامه، او با اجتناب از ماموران و قاتلان مسلحی که به ایستگاه حمله کردهاند، فرار کرده و مجددا به مخفیگاه خود برمیگردد.
مونا و مکس پس از مدتی کوتاه، مجددا با هم ملاقات میکنند. جاذبهی دوطرفهای که مدتها بین آن دو وجود داشت، در یک لحظهی عاطفی و صمیمی، منفجر میشود. اما معاشقه آنها با حملهی گروهی از پاککنندهها که بدون متوجه شدن او، مکس را تا آنجا دنبال کرده بودند، مختل میشود. دو فراری از مقر پلیس، در کنار یکدیگر با Cleaners مبارزه میکنند. در جریان این نبرد، مکس وارد یکی از ونهای پاککنندهها میشود. مکس هنوز شماره مونا را دارد و در همین حین، مونا با او تماس میگیرد. از این طریق و با ارتباط از راه دور و بیسیم، آنها نقشهای برای نبرد ترتیب میدهند. با حمله مکس به داخل، مونا از سمت مقابل وارد مخفیگاه پاککنندهها میشود.
او در مسیر خود، گروهی از Cleanerها را به قتل میرساند. او سپس در موقعیت تک تیرانداز قرار میگیرد و با اسلحه اسنایپر خود، مکس را که پس از یک انفجار بین دسته بزرگی از پاککنندهها رها شده، پشتیبانی میکند، درحالی که مکس پین با گروهی گسترده از دشمنان در طبقات پایینتر، در جدال است. پس از نابودسازی گروهی از کلینرهای در حال عقبنشینی، والری، مامور افبیآی که قبلا با مکس و مونا ملاقات کرده بود، سر میرسد.
مونا و مکس مجددا متحد میشوند و والری اسلحه خود را به سمت آنها نشانه میگیرد. مونا فاش میکند که از همکاری مخفیانه والری با حلقه داخلی اطلاع دارد ولی والری، این موضوع را انکار میکند. هر سه نفر به سرعت شروع به آماده کردن تفنگهای خود میکنند که در این حین، مکس فورا به والری شلیک میکند که زمان و موقعیت لازم را برای فرار مونا فراهم کند. مونا نیز به سرعت از صحنه به مکانی نامعلوم میگریزد.
ماموریت نهایی و مرگ
مکس در ادامه بازی Max Payne 2، تمام تلاش خود را برای پیدا کردن مونا به کار میگیرد اما جستجوی او بیفایده است. پس از اینکه مکس راه خود را در رستوران ولاد و با کشتن تمامی افراد ولادیمیر لم که در مقابل او قرار میگیرند، باز میکند، متوجه یک نکته میشود. آن هم اینکه برای پیدا کردن مونا، ابتدا باید ولاد را پیدا کند و تنها کسی که ممکن است بداند که لم کجاست، وینی گوگنیتی است. زیرا او از دشمنان قدیمی ولاد است و ممکن است که با مونا کار کند. مکس در مییابد که مونا گرچه مانند او کاملا به این رئیس درجه پایین مافیا و نوچه ولاد، اعتمادی ندارد اما با او قراردادی بسته که در ضعیف کردن نیروهای لم، کمکش کند.
در همین حین مونا در Unknown Funhouse بوده و آماده کشتن ولاد است اما وقوع یک انفجار نابهنگام، تمام برنامهها را به هم میریزد. درنتیجه او برای نجات مکس، سریعا وارد عمل میشود. او بالاخره و پس از اتفاقاتی، موفق به نجات مکس میشود و سعی میکند که او را قانع کند که این صحنه جنونآمیز از هرج و مرج و آشفتگی را ترک کند. با این حال، مکس تصمیم میگیرد که موضوع را خاتمه دهد و به جای قبول کردن پیشنهاد او، به همراه مونا به عمارت ولادیمیر لم میرود تا یک بار برای همیشه، لم و آنچه از پاککنندهها باقیمانده را نابود و متوقف کند.
در داخل عمارت، آنها با هدف پیدا کردن ولادیمیر لم یا آلفرد وودن، با کوماندوهای باقیمانده گروه کلینرها وارد مبارزه میشوند و راه خود را از میان آنها باز میکنند. آن دو پس از مدتی به مکانی موسوم به اتاق وحشت وودن میرسند. اینجا مکس از باز کردن در ناتوان است، درنتیجه مونا وارد عمل شده و با استفاده از یک دکمه مجزا روی یک کلید شبیه به مار، قفل آن را باز میکند. در این لحظه، او تائید میکند که در حقیقت با سناتور وودن کار میکرده است و از ابتدا، هدفش انجام دستورات او بود.
سپس درحالی که وودن از طریق دوربینهای مداربسته شاهد ماجرا است، مونا تلاش میکند تا مکس را خلع سلاح کرده و به قتل برساند اما در انجام بخش دوم، ناموفق است. او موفق نمیشود تا خود را قانع به کشتن مکس کند و اسلحهاش را به زمین میاندازد و دقیقا در همین لحظه، ولادیمیر لم سر میرسد و از پشت سر به مونا شلیک میکند. مونا که در تلاش بود تا مکس را در آغوش بگیرد، بوسه گرم و سوزان گلوله بر بدنش را حس کرده و شروع به از دست دادن آگاهیاش میکند. مونا به سمت زمین رها میشود و مکس سریعا او را در آغوش گرفته و درحالی که دارد به زمین میخورد، به آرامی نگهاش میدارد.
مکس پس از مدتی اندک، به آرامی او را در گوشهای رها کرده و راهی مبارزه نهایی با لم میشود. پس از نبردی دشوار، مکس موفق میشود تا لم را به قتل برساند. درحالی که در تمام مدت این مبارزه، مونا گوشهای دراز کشیده بود و از زخم او، خون به بیرون میآمد. در صحنه پایانی، مکس به سمت مونا برمیگردد و سر او را میان دو دستان خود گرفته و روی زانوهایش میگذارد. در این لحظه، مکس مونا را برای آخرین بار و درحالی که دارد جان میدهد، میبوسد.
مونا قبل از مرگ به آهستگی آخرین کلمات ماندگار خود را به زبان میآورد: “God! I turned out to be such a damsel in distress”، درحالی که مونا آخرین کلمات خود را بر زبان جاری میکند، ماموران پلیس NYPD را میبینیم که به صحنه نزدیک شده و مونا و مکس را محاصره میکنند. اینگونه است که داستان غمانگیز عشق مونا و مکس با نوای اندوهبار برخورد قطرات باران بر آسفالت خیابان، آژیر شوم ماشینهای پلیس و یک مونولوگ احساسبرانگیز و تلخ از مکس پین، به پایان میرسد.
البته یک پایان مخفی و موازی دیگر برای بازی Max Payne 2 وجود دارد و آن هم در صورتی اتفاق میافتد که مخاطب بتواند بازی را در دشوارترین درجه سختی ممکن یعنی Dead on Arival به پایان برساند. در این پایان جایگزین، همه اتفاقات، درست به همین منوال پیش میرود، تنها با یک تفاوت کوچک اما اساسی که این بار مونا پس از گفتن دیالوگ ماندگار خود، مجددا چشمان خود را باز میکند و درنهایت زنده میماند.
میراث
آشنایی مونا و مکس و رابطهای که بین آنها در گذر زمان و مدتی کوتاه شکل میگیرد در کنار پایان شوکهکننده این رابطه، تاثیری عمیق و همیشگی روی شخصیت مکس پین میگذارد. تاثیری که بارها به شکل مستقیم و غیرمستقیم، در جریان اتفاقات گوناگون بازی Max Payne 3، به آن اشاره میشود. برای مثال، در ادامه چند نمونه از این ارجاعات را ذکر خواهیم کرد.
در یک نمونه و در خلال سکانسی از بازی سوم که در جریان آن، مکس پین از قبر مشترک فرزند و همسرش بازدید کرده و به آنها ادای احترام میکند، شاهد اشارهای به مونا هستیم. مکس در قبرستان گولگوتا، با خود زمزمه میکند که چطور هرگز خود را بهخاطر از دست دادن مونا و اتفاقاتی که در پرونده کلینرز رخ داد، نبخشیده است. این مونولوگ نشاندهنده نوعی احساس گناه درخصوص جذب شدن به مونا در جریان تعاملاتشان است.
گویی مکس خود را مسئول مرگ مونا میداند و حس میکند که اگر رابطهای بین آنها شکل نمیگرفت، شاید هرگز سرنوشت مونا به آن نقطه منتهی نمیشد. در عین حال مکس نوعی حس وفاداری به همسر درگذشته خود داشته و دارد و علاقهاش به مونا، باعث ایجاد یک خودرگیری و حس گناه و خیانت مجزا در او شده بود. با وجود همه اینها، مکس میدانست که در اصل این اندوه از دست دادن مونا و عشق نافرجام اوست که شکل حس گناه را به خود گرفته و با او حرف میزند. مکس این ملغمه پیچیده از احساسات را بهعنوان نوعی دیوانگی توصیف میکند. دیوانگی که با از دست دادن زندگی که انسان ساخته بود، در او ایجاد میشود.
در سکانسی دیگر و سه ماه پس از خروج مکس از ایالات متحده، شاهد اشارهای دیگر به مونا هستیم. مکس در حال فرار از دست شبه نظامیان کراخا پرتو است. در این بخش، یک سکانس اختیاری و فرعی کوتاه وجود که کاربر میتواند آن را مشاهده کند. سکانسی که در جریان آن و پس از پیدا کردن یک تلویزیون در محیط، اگر مکس آن را روشن کند، شاهد تبلیغاتی کوتاه برای هتلی موسوم به مونا هستیم.
در جریان این تبلیغات صداگذاری شده به زبان انگلیسی، زنی که از نظر صدا، عینا شبیه مونا است، در حال معرفی هتل و تبلیغ آن با جملهای مبنی بر «مکانی فراموشناشدنی برای اقامت» است. مکس از این تشبیه موجود و اینکه متوجه چنین نکتهای شده، بهشدت عصبانی میشود و تلویزیون را خاموش میکند. او سپس با خود فکر میکند که: «ظاهرا به طور جدی، دارم عقل خود را از دست میدهم».