در قسمت قبلی مقاله به ورود ژانر سولزبورن به صنعت بازی پرداختیم و بازی Dark Souls که به نوعی دنبالهی معنوی Demon’s Souls بود را زیر ذرهبین قرار دادیم تا بتوانیم مقایسهای دقیق بین دو عنوان اول میازاکی داشته باشیم. حال در قسمت دوم مقاله قصد داریم تا به مقایسهی تفاوت های دو بازی Dark Souls 2 و Dark Souls 1 بپردازیم.
ماجرای ساخت و توسعهی Dark Souls 2 از جمله عجیب ترینهای تاریخ فرام سافتور است! بعد ار عرضهی بازی Demon’s Souls در سال 2009 تا به امروز، تمامی ساختههای این استودیو به کارگردانی شخص هیدتاکا میازاکی توسعه داده شدهاند و تنها استثنا در این مورد بازی Dark Souls 2 است. این که چرا Dark Souls 2 توسط میازاکی کارگردانی نشد، روایتهای مختلفی دارد که مهمترین آنها را با هم بررسی میکنیم.
یکی از شایعاتی که در این مورد مطرح شد، اختلاف نظر میان میازاکی و ناشر بازی یعنی Namco Bandai بود. ظاهرا میازاکی میخواسته که Dark Souls نیز مانند Demon’s Souls یک عنوان تک قسمتی باشد اما با توجه به محبوبیت و فروش بالای بازی، Namco میخواست سری را ادامه داده تا سود و شهرت بیشتری از آن کسب کند. دلیلی که باعث میشود این شایعه تقویت شود داستان بازی اول بود که به نظر طوری نوشته شده بود که همان جا به پایان برسد. هرچند بعدها این شایعات رد شدند و اعلام شد که از ابتدا قرار بر این بوده که Dark Souls سهگانه باشد.
این که میازاکی صرفا به عنوان یک سوپر وایزر در بازی دوم حاضر بود، مهر تاییدی بر این حرف است. چون اگر قراردادی در کار نبود قطعا نامکوبندای میتوانست توسعهی بازی دوم را به شرکت دیگری بسپرد.
یکی دیگر از شایعاتی که در این میان به گوش میرسید این بود که تیم اصلی فرام سافتور مشغول پیش بردن مراحل اولیهی یک عنوان کاملا جدید هستند. هرچند در ابتدا این موضوع نکذیب شد اما بعدها با عرضهی Bloodborne مشخص شد که میازاکی در زمان توسعهی Dark Souls 2 به شدت مشغول خلق پایههای دنیای جدید و مورد علاقهی خود است. البته این بدان معنا نبود که میازاکی بازی دوم را رها کرده است. اتفاقا تمام آنچه که در نهایت به عنوان Dark Souls 2 عرضه شد، همگی از فیلتر میازاکی رد شدند و صد در صد مورد تایید او بودند.
میرسیم به مورد آخر که به نظر بهترین تفسیر برای این ماجرا است. شاید قویترین علت که نامکو و فرام سافتور تصمیم گرفتند بازی دوم را به دست تیمی جدا توسعه دهند این بود که سری Dark Souls اسیر چرخهی تکرار و یکنواختی نشود. البته میازاکی هر سال هم بازی بسازد، باز هم دچار تکرار نمیشود و همه این را به خوبی میدانیم. به هر حال این تصمیم باعث شد که تیم جدید ایدههای نو و بکری را وارد بازی کنند که اتفاقا بعدها توسط خود میازاکی در بازی سوم از آنها استفاده شد!
همهی این حرف و حدیثها در نهایت طرفداران دارک سولز را به دو دسته تقسیم کرد. عدهای به بازی Dark Souls 2 روی خوش نشان ندادند و از آن به عنوان لکه ننگی در تاریخ فرام سافتور یاد کردند اما عدهای دیگر عاشق بازی جدید شدند و مانند اثر قبلی از آن هم نهایت لذت را بردند. حال میخواهیم در ادامهی مقاله روند پیشرفت سری ار Dark Souls 1 به Dark Souls 2 را مورد بررسی قرار دهیم تا ببینیم در نهایت حق با کدام دسته از طرفداران بوده است.
داستان و دنیای بازی
احتمالا بزرگترین و جنجالیترین تغییر در بازی Dark Souls 2 مربوط به دنیایی است که بازی در آن اتفاق میافتد. بر خلاف بازی اول که در سرزمینی به نام Lordran اتفاق میافتاد، داستان بازی دوم در سرزمین Drangleic روایت میشد. در مورد ارتباط این دو سرزمین به هم نظریههای مختلفی وجود دارند که هر کدام دلایل و منطق خود را داشته و سعی کردهاند که آن را به عنوان نظریهی درست و مقبول نشان دهند.
عدهای معتقدند Drangleic همان Lordran است با این تفاوت که آنقدر زمان زیادی گذشته که نام سرزمین تغییر کرده است. هرچند بعدها که Dark Souls 3 ساخته شد این نظریه کاملا رد شد چون تایم لاین زمانی سری درست از آب در نمیآمد. عدهای نیز معتقد بودند که Drangleic در واقع سرزمین Vinheim در بازی اول است. این افراد معتقدند بازهی زمانی دو بازی اول به موازات هم ولی در مکانهای مختلف اتفاق میافتد. البته این جمله از این نظر مشکل دارد که توضیحات برخی آیتمها در بازی Dark Souls 2 با آن سازگار نیست. مثلا روح اربابان اصلی در بازی اول، همگی در بازی دوم وجود دارند و توسط اشخاص جدیدی تسخیر شدهاند.
درست است که در توضیحات این روحهای اصلی یا به اصطلاح Primal هیچ اشارهی مستقیمی به بازی اول نشده است اما کاملا واضح است که این روحها در زمان های قدیم متعلق به بزرگانی مانند Gwen یا Nito بوده است. در نتیجه مشخص است که ماجراهای Dark Souls 2 مدت زیادی پس از Dark Souls 1 اتفاق میافتد. عدهای نیز اعتقاد دارند چون قرار نبوده ادامهی بازی اول ساخته شود، سازندگان بازی دوم تصمیم گرفتند که یک داستان کاملا جدید برای بازی بنویسند که هیچ ربطی به بازی اول نداشته باشد و صرفا به یک سری اشارات ریز در حد ادای احترام به بازی قبل بسنده کنند.
البته مشکل اینجا بود که عرضهی بازی سوم حتی این نظریه را هم باطل کرد. اگر بازی Dark Souls 3 را تجربه کرده باشید متوجه وجود سلاحها و آیتم هایی از دنیای بازی Dark Souls 2 میشوید که نشان میدهد خود میازاکی نیز داستان بازی دوم را به دنیایی که خود خلق کرده مرتبط میداند. به هر حال درست است که او کارگردان Dark Souls 2 نبود اما کاملا بر پروژه و روند پیشرفت آن نظارت داشت و قطعا تمامی تصمیمات با مشورت او گرفته میشد.
راستش را بخواهید خود من هم هنوز نمیدانم که چه چیزی را در مورد ارتباط دنیاهای دو بازی قبول کنم. حتی استودیوی فرام سافتور هم به طور مستقیم و برای رفع ابهام در این مورد صحبتی انجام نداده است. به هر حال جدا از تمامی این بحثها، نکته مشخص این است که به هر دلیلی داستان و دنیای بازی به کل تغییر کرد که نتیجهی آن اعتراض عدهای به آن بود. البته این مورد بیشتر در مورد طرفداران متعصب بازی اول صادق بود که به صورت کورکورانه بازی دوم را میکوبیدند. تمامی طرفداران واقعی سری نه تنها با بازی دوم مشکلی نداشتند بلکه آن را به خاطر تغییرات شجاعانه تحسین کردند.
طراحی مراحل، نقطهی تازیک Dark Souls 2
بازی اول دارک سولز آن قدری نکتهی مثبت دارد که واقعا نمیتوان چندتا از آنها را جدا کرد و به عنوان بهترین ویژگیهای بازی در نظر گرفت. بارها در این مورد صحبت کردهام. در قسمت قبلی مقاله در مورد اینکه طراحی دنیای DS1 چقدر ظریف و استادانه انجام شده بود با هم حرف زدیم. متاسفانه DS2 در این مورد دقیقا مسیر مخالف را در پیش گرفته است. اولا که طراحی مراحل تا حد زیادی از یکپارچگی میخکوب کنندهی بازی اول فاصله گرفته است. دوما در مواردی که سعی بر حفط این یکپارچگی شده، مراحل به غیر منطقی ترین و مضحکترین حالت ممکن به هم متصل شده است.
اگر ناگهان از دل یک سرزمین سرد و یخبندان وارد صحرای سوزانی شدید خیلی تعجب نکنید! البته این اتفاق واقعا در بازی نمیافتد اما دقیقا اتفاقاتی به همین اندازه مضحک را در بازی تجربه خواهید کرد. سازندگان به هر قیمتی میخواستند که مراحل بازی را همانند نسخهی اول یکپارچه کنند. اما نه تنها در این کار توفیقی نداشتهاند بلکه تلاششان روند مراحل بازی را کاملا غیر قابل باور کرده است.
به هر حال نباید فراموش کنید که همه کارهی بازی نخست هیدتاکا میازاکی بود و فقط شخصی مثل او توانایی خلق یک دنیای واحد و بیعیب و نقص را دارد. حتی خود میازاکی هم بعدها موفق به نکرار خلق چنین دنیای یکپارچه و به هم پیوستهای نشد البته اگر Bloodborne را فاکتور بگیریم!
شخصیتهای نه چندان به یاد ماندنی
بازی Dark Souls 1 میزبان چند تن از به یاد ماندنیترین کاراکترها و NPC های صنعت بازیهای رایانهای بود. شخصیتهایی مانند Solaire یا Gwen یا Artorias و حتی شوالیهی کاتارینا تعدادی از این کاراکترهای به یاد ماندنی هستند که اگر همین الان اینستاگرام خود را باز کنید و به صفحات مربوط به دنیای ویدیوگیم سر بزنید، کلی پست و میم در مورد این شخصیتها به صورت جدی یا طنز مشاهده میکنید.
این سطح از تاثیرگذار بودن شخصیتها، به هیچ وجه در بازی Dark Souls 2 وجود ندارد. کاراکترهای موجود در بازی دوم نه تنها ماندگار نبودند بلکه تاثیر خاصی هم در جریان بازی نداشتند و به جز یکی دو مورد بقیه صرفا جهت پر کردن جای خالی به بازی اضافه شدند. اگر همین الان از من بخواهید میتوانم تک تک شخصیتهای موجود در بازی DS1 را با رسم شکل به شما نشان دهم اما متاسفانه بازی دوم دقیقا مسیر متضاد را طی کرده است.
شاید پیش خود بگویید که این ایراد زیادی سختگیرانه است اما واقعیت این است که بازی اول از هر نظر یک عنوان کامل و بی عیب و نقص بود که توانست به شاهکاری جاویدان در دنیای بازیهای ویدیویی تبدیل شود و طبیعتا انتظار از ادامهی آن نیز بالاست و باید از هر جهت عالی عمل میکرد.
طرفداران این سری بازی آسانتر را دوست ندارند!
جدا ازکیفیت بسیار بالا، یکی از مهمترین دلایلی که بازی Dark Souls سر زبانها افتاد و بسیار مشهور شد، درجه سختی بیرحم آن بود که از تمامی عناوین موجود در بازار چند درجه دشوارتر بود. متاسفانه بازی Dark Souls 2 به اندازهای که باید سخت نبود. شاید طرفداران میتوانستند با داستان و دنیای نه چندان مورد علاقهشان در بازی دوم کنار بیایند اما آسانتر شدن بازی هیچ توجیهی نداشت. شاید این تصمیم را ناشر به تیم توسعه دهنده تحمیل کرده بود تا بازی بتواند تعداد گیمر بیشتری به خود جذب کند و فروش آن افزایش یابد.
نتیجهی نهایی اصلا جالب نبود و بیشتر از اینکه به کیفیت دشمنان توجه شود، کمیت آنها افزایش یافته بود. در حالی که در بازی اول معمولا با یک یا دو دشمن سخت به طور همزمان مبارزه میکردید، در Dark Souls 2 با گروهی از دشمنان معمولی طرف بودهاید که به تنهایی دردسر خاصی ایجاد نمیکردند. البته بعدها تیم سازنده به اشتباه خود در این زمینه پی بردند و سه بستهی الحاقی که به معنای واقعی کلمه دشوار بودند را برای بازی عرضه کردند. همچنین در نسخهی کامل و نسل هشتمی تحت عنوان Scholar of the First Sin درجه سختی بازی اصلی نیز افزایش چشمگیری پیدا کرد و به استاندارد مورد نظر سری نزدیک شد.
سیستم مدیریت آیتم مدرنیزه شده
یکی از تغییرات مهم بازی Dark Souls 2 نسبت به عنوان قبلی، سیستم Inventory آن بود. اول اینکه تعداد سلاح های قابل حمل در هر دست به سه عدد رسیده بود. مهم تر از آن، نحوهی چینش و استفاده از آیتمهای مصرفی بسیار بهبود یافته بود. مثلا شما با باز کردن Inventory خود میتوانستید تقریبا در یک نگاه تمامی آیتم های موجود را مشاهده کنید و این مورد به ویژه در حین مبارزات بسیار کارآمد بود و سرعت عملتان را افزایش میداد. این تغییر به قدری اصولی و مثبت ارزیابی شد که بعدها در بازی Dark Souls 3 نیز از آن استفاده شد.
جادوی سیاه، کاملتر از همیشه
تغییرات دنیای بازی و داستان آن به قدری سر و صدا راه انداخت که عدهی زیادی از توجه به تغییرات ریز و درشت گیمپلی که اکثرا مثبت بودند، بازماندند. سیستم نقش آفرینی بازی Dark Souls 2 عمیقتر و پیچیدهتر از بازی قبل بود و مهمترین تغییر آن نیز اضافه شدن شاخهای به نام Hex بود. Hex ها همان جادوهای سیاه بودند که در بستهی الحاقی Abyss Walker به صورت محدود به بازی اول اضافه شده بودند.
در Dark Souls 2 این شاخه کاملا مستقل شد و تحت عنوان Hex در بازی قرار داشت که شامل جادوهای سیاه زیادی میشد. علاوه بر همان جادوهای همیشگی یعنی Miracle و Pyromancy و Magic که در بازی قبل و حتی Demon’s Souls وجود داشتند، اضافه شدن Hex ها باعث عمق بیشتر گیمپلی بازی و جذب گیمرهای بیشتر به ساخت بیلد جادوگر شد.
سلاحها و نحوهی ارتقای آنها
علاوه بر اضافه شدن تعداد زیادی سلاح جذاب و قدرتمند به بازی، نحوهی ارتقای آن به ویژه در قسمت Infusion گستردهتر و سرراستتر شده بود. در بازی اول ارتقای سلاحها کمی محدود و گیج کننده بود و برای Infuse کردن آن به قدرتی خاص، باید ابتدا سلاح را به مرتبهی مشخصی میرساندید. اما در Dark Souls 2 این مورد در هر درجهی سلاح قابل اجرا بود که باعث شد کاراکترهایی که به قدرتی مانند آتش یا برق تکیه دارند، سریعتر سلاح مربوط به آن قدرت را در دست بگیرند. البته بر خلاف تصور این ساده سازی عمق بازی را کاهش نداد بلکه نحوهی ساخت بیلدها و استفاده از سلاحها در کلاسهای مختلف پیچیدهتر و جذابتر شده بود.
همچنین نحوهی به دست آوردن سلاحهای مربوط به باسها نیز تغییر کرده بود. در بازی اول برای به دست آوردن سلاح باس، علاوه بر اینکه به روح باس مربوطه نیاز داشتید، باید یک سلاح معمولی را تا سطح معینی ارتقا داده و سپس نزد آهنگر میرفتید. حالا اینکه برای کدام باس باید کدام سلاح معمولی را ارتقا دهید معلوم نبود و خودتان باید آن را کشف میکردید که بسیار گیج کننده و دردسرساز بود. خوشبختانه در Dark Souls 2 این روند تغییر کرد و کافی بود روح باس مورد نظر را به یک NPC تحویل دهید تا سلاح مورد نظر را به دست بیاورید. این سیستم که بسیار کارآمدتر بود بعدها توسط میازاکی در بازی Dark Souls 3 عینا پیادهسازی شد!
تمام قدرت شما در دستان یک نفر!
در بازی Dark Souls 1 با رسیدن به هر بونفایر، به راحتی میتوانستید روحهای خود را خرج کرده و کاراکترتان را ارتقا دهید. حتی با خرید وسیلهای مخصوص از آهنگر میتوانستید سلاحها را نیز خودتان ارتقا دهید. اما در بازی Dark Souls 2 روند ارتقای شخصیت عوض شد. به این منظور حتما باید به هاب مرکزی بازی یعنی Majula باز میگشتید تا Fire Keeper عملیات ارتقا را انجام دهد. با اینکه به نظر میرسید این روند جدید بازی را کندتر میکند اما بازهم توسط خود استاد در بازی سوم استفاده شد!
به Fast Travel خوشآمد بگویید!
در بازی اول فقط قادر بودیم بین تعدادی از بونفایرهای اصلی Fast Travel یا به اصطلاح Warp کنیم. تازه برای به دست آوردن همین قابلیت محدود باید نیمی از بازی را پیش میرفتید تا آیتمی به نام Lordvessel را به دست آورید! این موضوع گاهی اوقات دردسر ساز شده و شاید باعث میشد که بیخیال برخی کارهای عقب افتاده در مراحل قبلی شوید. خوشبختانه این فرآیند نیز در بازی Dark Souls 2 تغییر کرد و میتوانستید در هر زمان از بازی بین بونفایرهایی که روشن کردهاید جابهجا شوید و آزادانه در بازی پیشرفت کنید.
البته اضافه شدن Fast Travel امری کاملا ضروری بود زیرا تنها راه ارتقای شخصیت و سلاحها بازگشت به Majula بود. این ویژگی نیز بعدها در تمام ساختههای میازاکی مانند Bloodborne و Dark Souls 3 وجود داشت و بار دیگر مهم بودن بازی Dark Souls 2 را در بازیهای آیندهی شرکت نشان داد.
سخن پایانی
پس از بررسیهای ریز و درشت، به راحتی میتوان به این نتیجه رسید که بازی Dark Souls 2 تا چه حد زیادی بر روی بازیهای بعدی فرام سافتور تاثیر مثبت گذاشته است. عدهای فقط به خاطر اینکه نام هیدتاکا میازاکی به عنوان کارگردان در صفحهی Credits نبود به صورت متعصبانه و کورکورانه بازی را نقد کرده و ایرادات الکی و بی اساس به آن وارد نمودند. هر چند بعدها با عرضهی Dark Souls 3 این عده پشیمان شدتد. زیرا تاثیرات مثبت Dark Souls 2 در بازی Dark Souls 3 به وضوح قابل مشاهده بود. اگر از من بپرسید بهترین بازی سری دارک سولز کدام است، انتخاب بسیار دشواری بین Dark Souls 2 و Dark Souls 3 خواهم داشت.
بدون هیچ شکی Dark Souls 3 کاملترین و عطیمترین اثر ساخته شده توسط فرام سافتور تا به امروز بوده است اما نباید فراموش کرد که Dark Souls 2 تا چه اندازه نوآوری و المان جدید به روح سری اضافه کرد. المانهایی که بعدها پای ثابت بازیهای میازاکی شدند. موضوعی که باید به آن اشاره کرد این است که نامکو بندای با پذیرفتن ریسک بزرگی توسعهی بازی دوم را با کارگردانی شخصی غیر از میازاکی آغاز کرد. ریسکی که حتی ممکن بود سری دارک سولز را به لبهی پرتگاه بکشاند اما نه تنها این اتفاق نیفتاد بلکه بازی Dark Souls 2 توانست اصول و استانداردهای جدیدی را برای سری سولزبورن پایه گذاری کند.